آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

کمبود من

افطارکه شد سفره رو جمع کردی وزدی زیر بغلت و بردی مچاله گذاشتی توی کشوی کابینت. الحق که پسر دست به کمکی دارم. چسبیدی به بابایی که برین بیرون دوچرخه سواری. با همه خستگی که توی چشای بابایی موج میزد لباس پوشید و باهم رفتین بیرون. ازفرصت استفاده کردم نه اینکه فکر کنی خواستم استراحت کنم نه ........ سریع ریختو پاشای خونه رو سروسامون دادم. بعد از حدود 4ماه همونطور سرپایی داشتم هم کار می کردم هم ویژه برنامه نوروز 91احسان علیخانی رو میدیدم. یه لحظه که حواسمو جمع کردم. دستمال بدست یهویی فکر کردم انگار لحظه سال تحویله. چقدر زود 4ماه گذشت. اصلا باور کردنی نبود. توی این 4ماه گذشته ازسال جدید کلی اتفاقای خوب وبد پیش اومده بود. اما ذهنم مثل همیشه قفل ...
3 مرداد 1391

چقدر به هم بدهكاريم؟

 بابایی الان شرکته وپسرگلم صبح که میخواستم بیام سرکارخواب بود. اونقدرقشنگ ومعصومانه خوابیده بودی که به قول مامانی آدم دوست داره بخوردت.چنددقیقه ای هست که کارهامو انجام دادم واین حال وهوای ماه رمضان هم سبب شده تومحیط کاروقت بیشتری داشته باشم ازاینروسری به وب پسرگلم زدم وفهمیدم که شما باز باشیطونی هاتون سبب شدی مامان وقت نکنه وبتو بروز کنه ازاینرو گفتم یک خسته نباشی به مامان بگم و یک مطلب روهم برای شما بنویسم که چند سال دیگه وقتی خودت بخونی برات فکرمیکنم جالب باشه. ماآدمها با بقیه آفریده های خدا خیلی فرق داريم واین تفاوت ماهم بیشتربرمیگرده به انتخاب مابه چگونه زندگی کردنمون ونحوه بخوردمابادیگران ،همه میدونن گرگ حیوانی هست که ...
1 مرداد 1391

پند پدرانه

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند. پسر اول گفت: «درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده.» پسر دوم گفت: «نه... درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.» پسر سوم گفت: «نه... درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین... و با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام.» پسر چهارم گفت: «نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها... پر از زندگی و زایش!»...
24 تير 1391

درگوشی

پسر دوست داشتنی مامان هروقت که کلمه ای رو می گی که ازت ناراحت میشم. فوری می گی:  مامان از دستم ناراحتی مامان دوست داشتنی بگم خوبه   عزیزکم معنی کلماتی رو که خوب نیست رو اصلا نمی دونی فقط همین جور طبق عادت تکرار می کنی. خیلی واسم جالبه از روی چهره افراد میتونی حالتشونو درک کنی. مثلا وقتی به یه گوشه خیره میشم , یهویی شوکه ام می کنی, میگی: مامان داری فکر می کنی؟ خیلی بزرگتر از سنت میفهمی. شاید این حس مادرانه باشه. اما باهوش و زیرکی عزیزم. کاملا من و ادور وبرت زیر ذره بینت هستیم. امیدوارم به سلامت قدم به قدم زندگیت رو طی کنی دوستت دارم  
20 تير 1391

روزهای مامان

 این روزهااونقدر در طول روز باهم درگیر شدیم که مامان دیگه وقتی واسه خلوت کردن باخودش نداره. حتی اونوقتایی که کنارت میشینم و لگوبازی کردنتو نگا می کنم, هوس می کنم یه کتاب بردارمو لااقل یه صفحه رو فقط نگا کنم که کتابو ازم میگیری و می خوای که بشینم کنارت. الان چندشبیه که درست مثل شبای کنکور تاخود اذون صبح بیدارم. گل پسر مامان که دیگه خواب ظهر نداره و صبح که ساعت 11بیدارمیشه یه لنگه پا تاآخرشب 1-1/5 بیداره. تازه مامان,اونوقته که شما خوابت میبره ,می تونه یه لحظه آروم و راحت بشینه و پاهاشو دراز کنه و به اسمون نگا کنه. راه شب رو نگا میکنم و بعد از اون سرمو میذارم روی بالشتو غرق فکر کردن به همه چی میشم غرو قاطی یه ذهن کاملا شلوغ و ناآرو...
20 تير 1391

تکامل انسان

پسرکم هیچ می دونی آدمای زمینی همشون (شایدم نه همشون)خیلی دلیل درست و محکمی واسه آفرینششون ندارن. یکی می گه : تصادف یکی می گه: آزمایش اما به نظر من میشه گفت تکامل. چرا اینو می گم؟ خب امروز وقتی خیلی اتفاقی و به اصطلاح نابهنگام فهمیدم که همه اون فکرای بیخودو الکی من و حرص و جوشای ازجیبم رفته , چقدر منو از لحظه های شیرینی که میتونستم با بودنت کنارم داشته باشم و دورکرده به خودم گفتم چقدر حیف, چقدر حیف که نفهمیدم: این هم  می گذرد عصر امروز متوجه شدم پسر کوچولوی مامان که اصلا نمی تونست رابطه خوبی بادخترخالهش داشته باشه و به هیچ وجه امکان نداشت اسباب بازیهاشو با دیگری تقسیم کنه اینقدر زیبا و دوست داشتنی , دست نینی هم قد خود...
13 تير 1391

ریان کارتر

ریان کارتر پسرک ۵ ساله ای است که از زمان تولد موهای خود را کوتاه نکرده است .او دارای موهایی به طول ۴۵ سانتی متر بود که تا کمرش می رسید. ریان بعد از اینکه او را مسخره کرده و راپونزل صدایش کردند فوری تصمیم گرفت به سلمانی برود. به گزارش نیک صالحی او به سلمانی عمویش رفت تا بخواهد موهایش را کاملا کوتاه کنند چرا که در مدرسه مورد تمسخر قرار می گرفت. مادرش لیان اسمیت ۳۰ ساله اظهار داشت: ” واقعا تماشا کردنش قلب آدم را می شکست که موهای موج دار و زیبای او کوتاه می شدند” او سپس اضافه کرد: “قیافه او کاملا عوض شد ، وقتی او را به مدرسه بردم و معلم هایش او را می دیدند می گفتند ریان تو پسر کوچک فوق العاده برازنده ای شده ای، هم کلاسی هایش نی...
10 تير 1391

مقلد کوچک

هیچ وقت فکر نمی کردم دوسالگی ماآدمها اینقدر سرنوشت سازو حساس واسه آیندمون باشه. هرروز که بیشتر می گذره و تسلطت به زبون شیرین مامانی زیادتر میشه , جمله ها و کلماتت هم وسیع ووسیعتر میشن. اصلا واست فرقی نداره که کلمه یا جمله ای که میشنوی چه معنی داره ,فقط تکرار می کنی. حالا ممکنه خوب باشه یا ..... دلیل تاخیر اینبارمم همینه. مقلد کوچک تمام هم وغمم شده این. با یه مشاور صحبت کردمو گفتم که من و پدرش اصلا ازاین حرفا نمی زنیم .خیلی شسته ورفته جلوی پسرمون راه میریمو فکر می کنیمو حرف میزنیم. اما پسر ما با اون گوشهای تیزو مغز متفکرش همه چی رو می گیره و با یه فیلترشکن قوی همه رو بیرون می فرسته. مشاور خیلی کمکم کرد . راهنماییم کردکه: سن پسر ...
6 تير 1391

پیشرفتهای ساعت به ساعتی

باهمه اینکه پست قبلی از حساسیت سنت گفتم.شیرینهای دوسالگیت رو نباید فراموش کرد. مثلا: شلوار و جوراب رو خودت درمیاری و می پوشی. وقتی میری آرایشگاه دیگه مثل گذشته سروصدا نمی کنی. وقتی برمی گردی خونه میری سراغ سشوار و می گی: اوشوار کنم عاشق کارتون باب اسفتجی و لاک پشتای نینجا شدی. : به قول خودت:      آب اسفنجی    لاکپشتای اینجا شعر ژاپنی کارتون سندبادرو که نگو اونقدر خنده ام می گیره . نمی دونی با چه ژستی خوانندشو همراهی می کنی. آه یه مورد جالب اینکه فکر کنم پسرم خودم یه استعدات رو کشف کردم . موسیقی. تموم صداها رو تقلید می کنی. ازصدای آیفون بگیر تااااااااااااااا صدای بال زنبور و ........ ا...
6 تير 1391