هوای دلتون بهاری
ماه رمضون امسال هم گذشت.
نمی دونم چی بگم.
از اینکه حال وهوام بهترشده ,یا اینکه بگم اصلا تغییری نکردم.
خیلی دوست دارم بگم بهترم. بهتر میشم. حتما بهتر میشم چون تمام روزه ها رو گرفتم
نمازهارو باهمه خواب الودگی و سنگینی افطار ترک نکردم
اما نمی گم
می دونی چرا خدای من
چون اونقدر گریه ها و التماسهای بخششم تکرار شدن, که خودمم داره باور میشه که دیگه درست شدنی نیستم
باشروع ماه مهربونت به خودم این قول رو دادم که تمام بدیهام گم بشن که نمیشن ,می دونم نمیشن چون یه عمر باهشون زندگی کردم.
اما این عهد رو بستم که کمرنگشون کنم.
خاکستری بودم , سیاه تر شدم
سرم پایینه, دستام روبه آسمونت:
از کجا معلوم فردا زنده باشم. بازم منو ببخش.
به احترام اون کسایی که این شبا روزشون قضاشد, نمازشون ترک شد . اما
دلی رو نشکوندن
حقی رو نخوردن, نیش زبون نزدن, دست مادر رو بوسیدن.
فقط به احترام بنده های خاصت
هر جور می تونی بمون، من با تو سازش می کنم
هر بار می گفتم نرو، این بار خواهش می کنم
با زخمِ تنهاتر شدن، محتاجِ تسکینم نکن
تنهاتر از من نیستی، تنهاتر از اینم نکن
با گریه های هر شبم، دنبالِ مرهم نیستم
این بار بشکن بغضمو، فکرِ غرورم نیستم
کی گفته این خواهش منو، تو چشمِ تو کم می کنه
این التماسِ آخرم، خیلی بزرگم می کنه
باور نکن راضی بشم، چون دوستت دارم بری
اِنقدر دَرا رو وا نکن، من که نمی ذارم بری
یک عمر من پرپر زدم، چون دردِ دوری کم نبود
اینا که می گم یک شب از، چیزی که حس کردم نبود