آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

مهد منتفی شد

1392/2/15 14:09
نویسنده : مامان نسترن
721 بازدید
اشتراک گذاری

سردرد دارم. گوشام گرفتن. حس می کنم تموم دنیا خوابن.قرصا وشربتای سرماخوردگیم تماما خواب آورن. اونقدر کسل شدم که دوست دارم یه جای ولو بشم تا دوروز فقط بخوابم.

توام خوابی عزیزم.

یک هفته هنوز از مهد رفتنت نگذشته که سرمای سختی خوردی. سرفه های خشک, تب. اونقدر عصبی وبداخلاق شدی که نگو.

گفتم میری مهد. دوساعتی رو با خوبی وشادی می گذرونی. توی جمع بچه ها هستی. اجتماعی شدن و بازی با همسن وسالات رو یاد می گیری. اما نمی دونستم در کنار همه خوبیهای مهد, بدیهاییم وجود داره.

 پنجشنبه گذشته بابایی یه ساعتی مرخصی گرفت وبا یه جعبه شیرینی اومد خونه تا سه تایی بریم مهد. آخه فقط روز اول از رفتن مهد راضی بودی.

اومدن بابایی هم افاقه نکرد. اونقدر جیغ زدی که یکی ندونه فکر می کرد دارن میبرنت سلاخ خونه.

مربیا گفتن فعلا چندروزی نبرمت. تا شاید بهتر شی.

حالا منتظرم سرماخوردگیت بهتر بشه. ببینم راضی به رفتن میشی یانه.

علت بیزاری از مهد رو نمی دونم چیه؟ تو عاشق بازی و پارک رفتن بودی. شایدم به قول مربیت فکر می کردی مهدم مثل پارکه. فقط میشه بازی کرد. از اینکه بخوای توی کلاس بشینی و مقرارت رو یاد بگیری لذت نمی بری.

فقط خدا کنه آینده, پیش دبستانی و مدرسه اذیتم نکنی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

الهه مامان یسنا
15 اردیبهشت 92 20:11
ایشالاه که کسالتتون زود برطرف میشه و خوب میشین. مهد کودک این بدی رو هم داره. میگم نکنه تو مهدش از چیزی یا کسی ترسیده !!امیدوارم که زودی شرایط خوبی براش به وجود بیاد
گیلدا
16 اردیبهشت 92 11:50
سلام عزیزم.اره معایب مهد همینه.ولی به نظرم بازم بفرستش.بچه باید تحت آموزش باشه.شاید با مربی مهد کنار نیومده.ببین بعدش می ره یا نه اگه نرفت مهدش رو عوض کن.چه بخوای چه نخوای بالاخره باید بره مدرسه و پیش دبستانی.پس اگه الان اینطوری باشه بعدا هم همینطوره.
مامان لیلا
16 اردیبهشت 92 21:47
سلام. انشاالله زودتر امیر علی جون خوب بشه. مامان نسترن بزرگتر بشه مثل بچه های دیگه دوست داره بره مهد نگران نباش.
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمد رضا
19 اردیبهشت 92 17:58
سلام الهی بمیرم امیدوارم زود زود خوب شی عزیزم مامانی نگران نباش زود خوب میشه ودوباره راضی میشه بره مهد راستی وب ما هم یک ساله شد بیاین پیشمون خوشحال میشیم
مامان گیسوجون
20 اردیبهشت 92 15:47
سلام عزیزم ان شاا... که زودتر خوب بشین منم از مهد رفتن بچه ها هم می ترسم هم دلم می خواد برن تجربه کنن موندم سر دوراهی
نسرین مامان باران
21 اردیبهشت 92 15:04
سلام نسترن جون به نظرم خیلی زود واسه مهد رفتن . من اگه مجبور نبودم تا پیش 2 باران و مهد نمیگذاشتم . باران که 9ماه داره میره مهد 8ماه و نیمش مریض بوده .
نیلوفر
24 اردیبهشت 92 0:19
____█████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊_______◊________◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊ خدا حفظش کنه ما آپیم خاله جونم
مامان نیایش
26 اردیبهشت 92 13:46
عزیزم ایشالا که بلا دوره نمیدونم چرا بچه ها یاین دوره اینقدر زیاد مریض میشن یکیش نیایش من دکتر میگه از مهده واقعا نمیدونم حالا نیای شکه خودش دلش میخواد مهد بره اگه به من بود که نمیفرستادمش ایشالا خوب بشی
مامان نیایش
26 اردیبهشت 92 13:46
برای چراغ های همسایه هم ، نور آرزو کن ، بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد ... ماه رجب است و شب آرزوها ... التماس دعا...
گیلدا
28 اردیبهشت 92 10:01
سلام نسترن جون.خوبی؟بهتر شدید؟گل پسرت چطوره؟ امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی
سمانه مامان پارسا جون
31 اردیبهشت 92 17:03
سلام عزیزم خوبید؟ دلم واستون تنگ شده بود شاید اولش براش سخته و به مرور زمان عادت کنه ایشاالله زودتر خوب بشید عزیزم دوستون دارم
گیلدا
8 خرداد 92 12:21
سلام عزیزم.یه بازی یکی از دوستام ترتیب داده دوست دارم تو هم تو این بازی شرکت کنی.به این آدرس برو: http://www.elay-jj.niniweblog.com/
☆ یاسمین ☆
13 خرداد 92 13:26
مامانی گل، حالا چرا انقد اصرار داری بره مهد.باور کن دختر منم به هیچ وجه راضی به رفتن مهد نمی شد تا اینکه تصمیم گرفتم بذارمش کلاسهای آموزشی مثل نقاشی که فقط 1 ساعت بود.یا کلاس ورزش.کلاً کلاسهایی که تایم 1 ساعته داشته باشه مثل شعر و قصه یا موسیقی یا سفال،حالا دیگه خوشش میاد بره کلاس
گیلدا
13 خرداد 92 13:44
سلام نسترن جون.خوبی؟به به چه مادر خوبی.راستش من برعکس تو هستم.هر چی بچه جیغ بزنه محاله چیزی بهش بدم.ولی همسرم دقیقا رفتار شما را داره.یعنی اگه النا بگه اون پرنده تو هوا رو می خوام می ره و براش می گیره.و همش هم با من دعوا می کنه که تو چرا اینقدر سخت گیری. می دونم رفتارش اشتباه است.ولی چه میشه کرد همسری تو این زمینه به حرف من گوش نمی ده.