آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

ورودت به مهد مبارک

1392/2/9 14:56
نویسنده : مامان نسترن
944 بازدید
اشتراک گذاری

شیطنتها و شیرینکاریها وبعضا شلوغ کاریهای بچگونه تو حسابی درگیرم کرده.

اینکه می گم شیطنت خیلی ساده از کنارش نگذر. فکر نکن که خیلی راحت وساده بزرگ شدی عزیزکم. فکر هم نکن که مامان ازت شکایتی داره. خودت که صاحب فرزند شدی اونوقت می فهمی که چی می گم.

با وجود یه پسر 3 ساله سرتاپا شور و هیجان وانرژی , تامدتها باید قید مهمونیها و شب نشینی های خونوادگی رو بزنی.خیلی راحت باید دعوت به مهمونی رو با یه عذر خواهی کوچیک رد کنی.

پسرکم باید به سن من برسی تا درکم کنی. دیگه باید لااقل تا چندسالی قید فیلم و کتاب و خرید دلچسب رو زد. فقط باید پارک رفت وبازی کرد. قصه گفت و قایم باشک بازی کرد.

پسرم کمتر از یه هفته ست که رسما داری می ری مهد .

روز اول اونقدر ذوق داشتم که نگو. انگار یه دانشگاه عالی و معتبر ثبت نامت کردم. یه جورایی حس غرور می کردم.

واسم خیلی جالب بود. یه ماه قبل از 3 ساله شدنت که یه روز رفتیم مهد خیلی راضی بودی و اصلا سراغیم از من نگرفتی. اما الان که 4 .5 روز داری میری با هزار سلام وصلوات می رسونمتو برمی گردم.

خیلی با رغبت نمی ری. صبحها منتظرمیشم از خواب که بیدار شدی ساعت 9 , 9ونیم میریم. مهد که میرسیم به زور ازم جدا میشی.

 دیروز وامروز مخصوصا اونقدر گریه کردی که حد نداشت. یه نیم ساعتی با اون عظمتم نشستم توی کلاستون . با بچه ها خمیر بازی کردیم. یواشکی جیم شدم. تا متوجه شدی گریه رو سر دادی. اما مربیا گفتن برم. بعد از رفتنم انگار سریع آروم میشی .

ساعت 12 میام دنبالت. اونجاست که به زور باید بیارمت.

خداییش موندم توی کارت. امروز مدیر مهد گفت که شما چون نیمه دومی هستی بهتره بری توی کلاس 2تا3 ساله ها. گروه 3تا 4سال واست یکمی سنگینه.

خداییش حق داری یهویی بخوای بری توی چار چوب ومقرارت سخته. تو بیشتر دلت بازی می خواد.

خیلی واست دعا می کنم .نگرانم. ببینم پسرم راضیه. با کمال میل میره مهد. اذیت نمیشه. راحت دوست پیدا می کنه.

خدایا همیشه موش توکاسه آدم وسواسیه. اصلا همیشه این روال کارمنه. باید هر قدمم با هزار گیرو گور باشه.

بازم خدارو شکر.امروز اولین کار دستیتو با خودت آوردی خونه. وقتی میرسی خیلی خوب جیک وپیک کارایی روکه کردین توضیح میدی.

فردام قراره برین شهربازی.

اصلا باورم نمیشه. پسر من .این همون جنین بند انگشتی که تا یه ماه از بدحالی نمی تونستم لب به غذا بزنم. وروجک من آخ یعنی اونروز رو میبینم که رفتی مدرسه ودیگه نگران درس خوندنت نیستم.

جون مامان اذیتم نکن. منم که حساس آخر دق می کنم بس می جوشم.

قربونت بشم. اینشالاه اگه مهد موندنی شدی از اول مهر لباس فرم می پوشی گوگول من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الهه مامان یسنا
9 اردیبهشت 92 15:09
سلام امیدوارم همینجوری شاهد پیشرفتش باشی عزیزم... خیلی کار خوبی کردی که گذاشتیش مهد واسش خیلی خوبه و البته برای خودت
ناهید مامان فاطمه گلی ومحمد رضا
9 اردیبهشت 92 16:13
گرامیداشت روز مادر، گرامیداشت فرشته ای آسمانی است که خداوند به هر انسانی در روی زمین یکی از آنها را هدیه داده است، فقط و فقط یکی که هیچ جایگزینی ندارد. فرشته مهربان زندگی ، روزت مبارک.
مامان ترمه
11 اردیبهشت 92 14:22
سلام عزیزم عيدت و روزت مبارك