آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

زنده باد زندگی

1391/6/20 11:39
نویسنده : مامان نسترن
1,023 بازدید
اشتراک گذاری

مادر که چشماشو باز می کنه ,همه خوابیدن,پرده رو کنار می زنه,تا گرمی خورشید خونشو گرمتر کنه.

کنار رختخواب پسر زانو میزنه: بازم که پتو رو از روت کنار زدی.بخواب عزیزم

همسر مهربونش تموم خستگی هفتگیشو ریخته توی کیفشو گذاشته زیر سرش: بخواب مهربونم,هنوز وقت واسه استراحت مونده.

آروم در اتاق رو میکشه .تا مبادا سحرخیزیش,خواب عزیزانشو به هم بزنه

زیر لب می گه: یه جمعه دیگه رسید.خدایا خوب تحویل شنبه ش بدی

زیر کتری رو روشن می کنه.

یه پیاز ب رمی داره و با چشمون اشک آلود اونو پوست می کنه و میریزه توی قابلمه تا جز وولزش بشه اولین موسیقی صبحگاهیش.

بعد لوبیا و سبزی خورشتی .

دیگه خیلی وقته که مادر هوس غذاهای دلچسبه شو نکرده. اونچیزی رو می پسنده که پدروپسر بپسندن.

مشکلی نیست. دل به دیگری بستن همینه.

سوت کتری بلند میشه. چند قاشق چای خشک میریزه توی قوری و می ذاره تا دم  بکشه چای خوب ایرونی

لباسای جمع شده توی سبد, صداش میزنن. سبد رو برمی داره و یکی یکی می چینه لباسارو توی لباسشویی

همه جا سکوته. حتی بچه های شلوغ همسایه بالایی هنوز خوابن.

دستشو می زنه زیر چونه شو با یه دستم لباسارو می ندازه توی ماشین.

آه اگه هنوز این ماشین اختراع نشده بود,اگه هنوز پوشکی نیود,آّب لوله کشی,اصلا اجاق گازی نبود تا بتونه با یه فندک روشن بشه,وااااااااای هیزم,چاه آب,کهنه های نشسته بچه, واااااااای دستام,

به خودش که میاد میبینه ماشین لباسشویی رو بغل کرده و داره قربون صدقه میره.

دگمه شروع رو نمیزنه,میترسه خواب نازگلاش بهم بخوره.

شیشه آب رو برمی داره ومیره سراغ دلمشغولی های تازش. گل شمعدونی وبرگ بیدی عزیزش

چه حس خوبی می ده روزتو باعطر تن شمعدونی شروع کنی.

ساعت هنوز 9. یه چای گرم واسه خودش می ریزه.

هنوز روی مبل خیلی جا نگرفته,گردوخاکای معلوم نیست از کجا اومده اون سر اتاق بهش سلام می کنن.

ازجا پامیشه و با دستمال خیس جواب سلامشونو میده

اونقدر مادر این پا واون پا می کنه که دیگه وقت استراحت تموم میشه و صبح پسرک شروع میشه.

سلام عزیز مامان.صبح بخیر

چای توی فنجون مادر یخ زده.

پدر هم دیگه بیدار شده.

الان دیگه ساعت شده 11 ونیم صبح . خیال مادر راحت میشه که ناهار, رفت ساعت 4بعدازظهر خورده بشه. زیر خورشت قورمه سبزی که عطرش همه صبحو پر کرده رو کم می کنه و سفره صبحانه روآماده می کنه.

مادر به خودش می گه: همه دنیارو با این صبحانه دیر خورده و دست جمعی یه خونواده سه نفری عوض نمی کنم

سلام زندگی

زنده باد زندگی

پسر کوچولو به همراه مامان جونش که من باشم رفته ماشین سواری

پارکینگ خونه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

سپیده
18 شهریور 91 11:19
www.koodakeman91.niniweblog.com سلام. با تشکر از رای شما
خاله مرمر
18 شهریور 91 11:54
سلام دوست عزیز، اومدم تا ازتون کمک بخوام، ریحانه جونم تو مسابقه «نی نی های باحجاب» وبلاگ کودک من شرکت کرده، رای گیری از روز شنبه 91/6/18 تا پایان روز دوشنبه 91/6/20 ادامه داره، اگر میشه یه کوچولو وقت بگذار و برو به این آدرس http://koodakeman91.niniweblog.com/post347.php و در بخش نظرات به شماره 5 ریحانه رای بده، باور کن خیلی وقتتو نمیگیره. پیشاپیش از لطفت ممنونم
حوا
18 شهریور 91 12:23
سلام عزيزم خوبي فدات بشم؟ ممنونم كه دوباره اومدي پيشم تموم نوشته هام پيشكش چشاي ناز و قلب مهربونت
زينب عشق مامان و بابا
18 شهریور 91 16:32
╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓███▓╪╪ ╪╪███████▓╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███████╪╪ ╪╪█████████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪ ╪╪██████▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓██████▓╪ ╪▓█████▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓█████▓╪ ╪▓████▓▓▓▓▓▓██╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██▓▓▓▓▓▓████▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓▓████╪ ╪▓███▓▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪╪▓████▓▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓███▓▓▓▓▓███████╪╪╪╪╪╪▓██████▓▓▓▓▓▓██▓╪ ╪▓██▓▓▓▓▓▓███████▓╪╪╪╪▓████████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓▓██████▓██▓╪╪▓▓█▓▓█████▓▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓▓██████▓▓▓█╪▓█╪▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█▓╪ ╪╪██▓▓▓██████▓▓▓▓█▓▓█▓█▓▓▓▓██████▓▓▓▓█╪╪ ╪╪▓█▓▓██████▓▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓▓██████▓▓▓█╪╪ ╪╪╪█████████▓▓▓▓▓▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓▓██████▓█▓╪╪ ╪╪╪████████▓▓███▓▓█▓╪█▓▓▓█▓▓▓▓███████╪╪╪ ╪╪╪╪████▓▓████▓▓▓▓█▓█▓▓▓▓▓▓█▓█▓▓████╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓████▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓▓▓▓█████▓▓▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓█▓█▓▓█▓▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓▓▓██▓▓▓╪██▓▓▓▓▓▓████╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓▓██╪▓█╪██▓▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓▓▓▓███╪▓█╪███▓▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪████▓▓▓▓▓███▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓███▓▓▓▓▓████╪██╪▓████▓▓▓▓▓███╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪▓██▓▓▓▓▓████▓╪╪╪╪╪████▓▓▓▓▓██▓╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪███▓▓▓█████╪╪╪╪╪╪█████▓▓▓████╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪▓███▓██████╪╪╪╪╪╪▓█████▓▓███╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪╪█████████▓╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪██████▓██╪╪╪╪╪╪╪╪▓█▓▓▓████╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪▓██████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪██████▓╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪▓████╪╪╪╪╪╪╪╪╪ ╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪╪ سلام خوبيد ؟ گلتون در چه حاله ؟
مامان گیسوجون
18 شهریور 91 16:49
سلام عزیزم وای نسترن اشکم در اومد چقدر قشنگ و با احساس نوشتی همه وجودم پر کشید تو آرامش خونتون الهی همیشه آرامشو شادی همراه لحظه های زندگیت باشه منم از این چایی های یخ زده زیاد دارم وای چایی دلم خواست من رفتم سراغش ممنونم
مامان یاشار
18 شهریور 91 23:17
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای نسترن جون چقدر لطیف نوشته بودی. دل به دیگری بستن.... خدا ایشالا همیشه همسر و پسرت رو برات نگه داره. ایشالا همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشین
مامان آبتین
19 شهریور 91 2:41
زنده باد !
zahra
19 شهریور 91 9:47
سلام خوبی نسترن جوووووووووونم ؟واقعا یه دنیا ممنونم که به وبم سر می زنی و نظر میزاری منو یه دنیا شرمندعه می کنی خوش به حالت خونتون با گلدون مشکلی نداره خونه ما گل دوووم نمیاره نورش خوب نیست شیشعه هاش رفلکسه بازم بیا منتظرتم عزیز دلم
الهه مامان یسنا
19 شهریور 91 11:55
نسرین مامان باران
20 شهریور 91 10:16
سلام نسترن جون . خیلی زیبا نوشتی .
نسترن(یک عاشقانه آرام)
20 شهریور 91 10:56
سلام چه قشنگ نوشته بودی نسترن جون.... نه خانمی نمیشد حیلی کار داشتم ترم بعدم که فقط پایان نامم مونده باید ببینم چی میشه برام دعا کن لطفا
مامان سهند
20 شهریور 91 11:29
سلام خانومی عالی بود دست گلت درد نکنه چقدر عالی نوشته بودی چقدر دلچسب بود کارهای روزمره ای که خیلی ساده از کنارش رد میشیمممممممم
مامان پارمیس
26 شهریور 91 21:44
زنده باد