آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

ماجراهای وروجک و سینما و بچه ننه

1391/6/20 11:34
نویسنده : مامان نسترن
1,095 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها فیلم کلاه قرمزی وبچه ننه داره رکورد شکنی می کنه. چندروز پیش خوندم که نزدیک 2میلیارد فروش داشته.

پنجشنبه شب با خیال جمع و فراغ بال که انگار نه انگار یه وروجک شیطون هم دارم ,بابایی رو مجاب کردم که باید بریم سینما. فیلم دیدن توی سینما یه حال دیگه داره تا اینکه بشینی توی خونه وسی دی بذاری و دراز به دراز دستتم بزنی زیر سرتو فیلم ببینی.

خیلی وقتا پیش که بچه بودم یادمه هروقت می خواستیم بریم سینما ,از توی صف ایستادن و منتظرشدن بیزار بودم. آخه اونوقتا تفریح دیگه ای نبود(نکه الان هست!!!)

باور میکنی پسرم ,پدرجون(بابایی من)که از جبهه برمی گشت محال بود که سینما و پارک ملت رو ملاقات نکنیم. فیلم شهرموشها ,انگار همین دیروز بود.از درو دیوار سینما آدم می بارید.

ای وای ببخشید از بحث خارج شدم. دوباره زدم به کوچه خاکی بچگیهای خودم

خلاصه که با کلی خوراکی ویه پلاستیک پر تنقلات وارد سینما شدیم. به بابایی گفتم مطمین باش که اذیت نمیشیم.(اینو با اطمینان قلبی نه قبلی گفتم)

یه سال پیش واسه اولین بار گل پسری رو بردیم تاتر.اونقدر خوب بود که نگو.

اما ذهی خیال باطل و خام و کال ونرسیده

یه بسته چیپس خورده شد.

بسته دوم پف فیل همین طور

آب میوه

ساندویچ

نوشابه

امشبه رو بی خیال ضرور وزیان تنقلات. بخور پسرم که فیلم واسه منو بابایی جذاب شده.

داشتم ته دل ایرج طهماسب وحمید جبلی عزیزرو دعا می کردم که اینقدر شادی توی فیلمش گذاشته.که بزرگترام پا به پای بچه ها دارن میخندن.

یهویی 40دقیقه مونده به پایان فیلم...............

پسری بلند شد.

واااااای

فکر می کردی اینجا میدون دوومیدانیه.

از این سر سالن می دویدی اون سر سالن.

حالا چشمای آدمای دیگه رو توی تاریکی ندیدم .اما فکر کنم میخواستن من وبابایی وشما رو یه جا قورت بدن.

بعدشم به افتخار بچه ننه یه بوهای خوبی راه انداختی که نگو.

بابایی از ترسش رفت به عنوان سمت بلیط پاره کن سینما ,نشست جلوی در ورودی سالن و مواظب بود که بیرون نری.

رفته بودم توی بحر فیلم .می خواستم ببینم.مامان بچه ننه کیه پیدا میشه ؟ که دیگه نشد.

صدای جیغای خوشحالی وناراحتی که بابایی گرفته بودت که ندویی بلند شد.

ازجام بلندشدم و با کمر خم و یه صورت شطرنجی از جلوی تماشاچی ها ردشدمو رفتم بیرون سالن.

ای بابا .اونهمه بچه قدو نیم قد همه نشسته بودن ها.فقط گل پسری ما خیلی زود همه چی واسش تکراری وعادی شد.

با غرو غرو سوار ماشین شدیمو با کلی خرج روی دستمون برگشتیم خونه.

بابایی گفت: یکمی دیگه صبر می کردین.سی دی ش میمومد بازار می گرفتیم با خیال راحت نگا می کردیم.

با این وروجک قید اینجور جاها رو حداقل تا چندسالی باید بزنی خانومی

اینم ماجرای اولین سینمای عمر پسر کوچولوی داستان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

حسنا مامان ایلیا
20 شهریور 91 11:57
همین ها دیگه خاطره هستن حالا خدا را شکر نصف خوراکیاتون را خوردین
مامان گیسوجون
20 شهریور 91 15:02
همیشه به خوشی گلم خصوصی
مامان اوانازنازی
20 شهریور 91 16:48
سلام نسترن جون.باورت میشه کلایادم رفت از شهر عکس بگیرم.الان که گفتی یادم اومد که کاشکی چندتا عکس میگرفتم
سمانه مامان پارسا جون
20 شهریور 91 19:26
چه قالب قشنگی نسترن جون مبارکه همیشه خوش باشید عزیزم
سیدمهدی
21 شهریور 91 0:40
سلام . درسته .راستی شخصیت جیگر تو کلاه قرمزی کجا رفت به نظرتخیلی باحال بود
سیدمهدی
21 شهریور 91 0:46
سلام مامان نسترن امروز یادت میکردم راستش یه مهتابی خریدم زن دائی ام گفت نورش خیلی آرام بخشه . یه لحظه خندیدم زندائی ام گفت به چی میخندی گفتم یه دوست نتی دارم اونم همش میگه آرامبخشبه خدا مثل خواهرم همه تون رو دوست دارم یه مامان وبلاگی دارم بخدا از خواهر برام عزیزتر هستش بازم مرسی که یادی از من کردی واقعا دلم براتون تنگ شده بود همسرتون سلام برسون خوشمل خانمت رو هم ببوساین نظر رو خصوصی نمیکنم ولی شما تاییدش نکن ممنون میشم
مامان نیایش
21 شهریور 91 11:34
سلام عزیزم خوبین گل پسر شیطونت رو ببوس آره منم همیشه فکر میکردم با بچه باید قید این جور جاها رو زد ولی بابای نیایش خیلی دوست داره بره سینما تجربه جالبی بوده بازم خوش باشید همیشه راستی سی دی وبلاگ هم چیز جالبیه به نظر من می ارزه که داشته باشیش
گیلدا
21 شهریور 91 12:24
سلام.خیلی جالب بود.دختر منم نمیشه ببریش سینما.فکر نکنم یه جا بشینه.
مامانی شیما وحدیث
21 شهریور 91 15:39
سلام ای بابا عجب فیلم دیدنی شده بودها بااین آقا وروجک ولی معلومه که فیلم زود رو گل پسری تاثیرمیذاره چون زودی بوهای خوب خوب راه انداخت حیفه کاشکی ننه ی بچه ننه رو میدیدی عجب ننه ی باکلاس و پولداری داشت ممنون که سرزدی بووووووووووووووووووس آرین جون
مامان رها
21 شهریور 91 17:13
سلام نسترن جون من هم از وقتی این فیلم اکران شده هر وقت از جلوی سینما رد میشم با تاسف نگاه میکنم میدونم که با رها جزو محالات بتونم برم سینما
الهه مامان یسنا
23 شهریور 91 10:03
ای بابا نسترن جون من و شما دیگه باید سینما رفتن رو بذاریم واسه سالهای بعد .من هم خیلی دلم میخواد برم سینما و این فیلم رو ببینیم. تو سینما مزه دیگه ای داره که حالا حالا ها باید از این مزه محروم بمونیم
مامان شهرغريب
23 شهریور 91 11:02
سلام مامان نسترن بازم خوبه آخرش شيطونياش گل كردمنم قيدخيلي جاهارابواسطه كوچولوم زدم تاانشااله بزرگ بشه. پست جديدم آماده است
مامان گیسوجون
23 شهریور 91 17:19
مامان اوانازنازی
24 شهریور 91 0:56
سلام نسترن جون.من که کلی به قسمتی پسری که بوهای خوب راه انداخته بود خندیدم.چه صحنه ای بوده اون صحنه
شهرزاد مامان حسین
24 شهریور 91 17:12
سلام. با بچه سینما رفتن به قول شما فقط ضرره
zahra
24 شهریور 91 19:03
سلام ممنونم از محبتات و اینکه به خونه خودت سر میزنی و نظر می زاری ممنونم از راهنماییت راجع به گلخانه شیشه ای در تدارکش هستم راستی من نظرم اینه که یه نامه بنویس صبح روز تولدش توش بنویس شب فلان خیابون منتظرت هستیم و یه رستوران یا پاتوق که همیشه می رید رو رزرو کن و به گارسونش بگو وقتی رسیدید کیک و کادوشو که قبلا هماهنگ کردی و بهش دادی و بیاره رو میزتون و بهش تولدشو تبریک بگو این بهترین سورپریزه من که امسال اوضاع مالی قمر در عقربه خدا به دادم برسد انشاللاه سال بعد می گیرمم بهتون خوش بگذره صدساله باشید و لبتون و دلتون خندان و پر از شادی .
بهاران رامهرمز
24 شهریور 91 22:15
خیلی جالب وخواندنی سری هم به من بزن خوشحالم می کنی
نسرین مامان باران
25 شهریور 91 14:27
سلام نسترن جون هنوز امیر علی خیلی کوچولوی حق داره حوصله یک ساعتو نیم فیلم و نداشته باشه .
مامان پارمیس
26 شهریور 91 21:42
خوب طفلکی حق داره. سینمای تاریک و مدت زمان طولانی حوصلشو سر برده. ایشالا وقتی بزرگتر شد البته اگه فیلم خوبی تو این سینماها بود!!!
حَـــــوایِ آدَمـــ
28 شهریور 91 10:13
سلام فدات بشم ايشالا 120 سال عمر با عزت و با شادي داشته باشن و سايه شون هميشه بالاي سر شما و آرين عزيز باشه
مرضيه
29 شهریور 91 13:45
سلام آپم خوشحال میشم بهم سر بزنین
بهار مامان ملیکا
29 شهریور 91 17:13
آخی عیب نداره اینم یه جوریش دیگه همیشه بچه های باهوش از چیزای تکراری خسته میشن منم با دخترم فیلمشو دیدم تازه دوبار هم دیدیم قشنگه موفق باشی
مرضیه
29 شهریور 91 19:13
مامان ماهان عشـ❤ــق
30 شهریور 91 9:34
سلام.اینم خاطره ای هست برا خودش.حالا هر وقت کلاه قرمزی یا حتی تصویرش رو ببینین یه خنده گوشه لبتون میاد
خاله جون
4 مهر 91 14:51
اي جوووون ماشالا دوست داريد يه آلبوم از عكساي شنگ جوجوتون داشته باشيد؟ به وبلاگ من سر بزنيد