بازیهای مامان و پسر
امروز صبح پدر جون اومدن و شما رو بردن خونه خودشون.
این بهترین فرصت بود که بتونم کارهای عقب افتادمو انجام بدم.
الان تقزیبا سحریمو آماده کردم. وقت دارم بشینم پای کامپیوتر.
تصمیم گرفتم یکمی از بازی های روزانه دوتاییمون واست بنویسم.
بازی هایی که با همه مدت کوتاهش خیلی واسه هردومون دلچسبه. اللخصوص کودک درون مامانی که دوباره زنده میشه.
دستامونو می گیریم و حلقه میزنیم و میچرخیم. عمو زنجیر باف بله زنجیر منو بافتی ................
توی این بازی خیلی خوب میتونی صدای حیوونای مختلف رو دربیاری.
آب بازی وشنا.
وان رو پر میکنم. یه بطری کوچیک نوشابه رو میدم دستت. وقتی سعی می کنی که بطری رو پر ازآب کنی. از صدای قلپ قلپ کردن وحباب درست شدن آب خیلی لذت میبری
یه چندتا اسباب بازی واست میارم میریزم توی اب.
خیلی ماهرانه دستاتو از لبه وان می گیری. دراز میکشی توی اب. خودت میدونی که باید مراقب باشی سرت زیر آب نره. بعد پاهاتو شلپ شلپ می کوبی روی آب. منم اب میپاشم روی سرو صورتت. توام با لذت و جیغ شادی همین کارو با من می کنی.
مداد شمعی رو میارم. میشینیم کنارهمو نقاشی می کشیم. من میکشم و ازت میپرسم اگه گفتی چی کشیدم.
لگوهارو میریزم وسط. قرار میذاریم ببینیم کی میتونه یه برج بلند بسازه
گل یا پوچ
قایم موشک. هنوز چشم نذاشته و قایم نشده میای و پیدام می کنی.
میشنم روی زمینو پاهامو بازمیکنم. شمام چند متر عقبتر میشینی و مثل من پاهتو باز می کنی و توپ رو قل میدیم بهم.
بطری آب رو پر می کنیم و میریم گلای روی راه پله رو آب میدیم
سه چرخه رو که دیگه کاملا به پازدنش مسلط شدی برمی داریمو پیاده میریم پارک. بعد ازکلی بازی کردن میشینیم روی نیمکت پارک و چیپس می خوریم و ماست موسیر.(البته به استثنای این روزای ماه رمضون. این فعالیت موکول شده به بعد از افطار)
پسر گلم عالمی داریم با هم.
خوشحالم که اومدی و یکنواختی روزانه هامو ازم گرفتی.
خوشحالم که دارمتو هر روزمو با دیروزم متفاوت می کنی.