گشت وگذار بیرون ازشهر
چهارشنبه عصری بود که بابایی زودتر اومد خونه تا بریم دوری بیرون ازشهر بزنیمو افطار شهر جدید گلبهار باشیم.
گلبهار نسبت به4سال پیش که دانشگاه میرفتم خیلی عوض شده بود. تا چشم کار می کرد مثل قارچ اپارتمان سبزشده بود. مسکن مهری که نمی دونم اینهمه آدم اگه قرار باشه بیان گلبهار واسه زندگی چطور قراره خودشونو برسونن محل کارشون. حدودا تا مشهد 45دقیقه راهه.
پسرکم اوضاع اقتصادی زمونه اونقدر عالی شده که همه به این درو اوندر میزنن حتی اگه قله قافم شده به اندازه یه قوطی کبریت واسه خودشون جا رزرو کنن.
دیشب از طرف اموزش و پرورش افطار دعوت بودیم. خیلی جای تاسف بود واسه قشر زحمت کش فرهنگی . عده ای که اطراف میز ما نشسته بودن دایم درحال گله وشکایت از گرونی و نحوه پذیرایی بودن. البته بعضی حرفاشون درست بود همه چی در حد جیره بندی. اما راستش شرمنده شدم واسه خودمون که چرا یه عده واسه خاطر شکم حاضرن هر حرفی و عکس العملی رو نشون بدن.
دلت نگیره امیدوارم تا زمانیکه تو بخوای واردجامعه بشی اوضاع مالی و .......همه چی سروسامون پیدا کنه که البته بعید می دونم.
دریچه مصنوعی گلبهار. واسه اولین بار تجربه غذا دادن به حیوونارو از نزدیک داشتم . چقدر به آدم انرژی میده. مردم روستا حق دارن همیشه شاداب وسرزنده ان.
باغ پر از سیب و گردوی بین راه
روستایی که اسمشو فراموش کردم . اما بهشتی بود واسه خودش.هرکوچه رو اسم یه گل گذاشته بودن. بنفشه. نسترن. شقایق. خیلی ذوق کردم آخه تاحالا کوچه های روستایی رو ندیده بودم که اسم گذاریش به این بااحساسی باشه.
خوشتیپ مامان