حسنی نگو یه دسته گل
مامان بهت سلام می کنه
یه سلام گرم توی هوای سرد و زمستونی باییزی از خونه خاله جون نسرین
ماهمچنان بی خونه و دربدریم عزیزم
خدا بدرجونو آنا جونو نگ داره که حالا میفهمم بی خونه ها چی میکشن
دیشب بابایی بردمون خونه رو دیدیم تا حدودی کارا بیش رفته اما هنوز هنوزه نمیشه ساکن بشیم
دلم واست تنگ شده بود.
کلی حرف دارم اما امکانات ندارم.
دلم می خواست واست عکساتو بذارم که بازم امکانات ندارم و همین.
کلی بیشرفت کردی.
سیدی حسنی رو کهمی ذارم خودت شعرشو دست و با شکسته می خونی:
اننی نه نه
بابا
اموم
نه نه
قربونت بشم بازم برمی گردم
عید غدیر
خونه خاله جون نوشین
رفتیم دیدن عمو جون سعید که سیدین واسه خودشون
به به ببین چه عیدیای خوشگلی گرفتین
.
اینام عیدی عموجون سعیدو زن عموجون من.که اتفاقی شیبه هم شدن
عید همگی مبارک
خاله جون با اجازت این دوتا عکس رو از وبلاگ صدفی کبی کردم. راضی باش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی