آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

وسطیا زیر میز

1390/6/27 15:07
نویسنده : مامان نسترن
1,147 بازدید
اشتراک گذاری

بخون پسرکم

اینام یه جورایی بو ی خاطرات کودکیه مامانو می ده

 

وسطیا زیر میز

وقتی ما می رفتیم مدرسه، از این صندلی تکیا و ... نبود که. یه سری نیمکت درب داغون بود، مال دوره تیرکمون شاه، جمعیتم زیاد، تو هر کلاس 50 نفر چپیدن، نیمکتای دو نفره روش 3 نفر، بعضی وقتا 4 نفرم نشستن. خوش شانسا کوتوله ها بودن، که همیشه میز اول می شستن، بد بخت بودی اگر قدت بلند بود، همیشه ته کلاس بودی.

این برنامه مبصر چهار ساله کلاس(محب اهری معلم بود توش) رو نیگا می کردیم، کلاس تمیز... رو نیم کتا دو نفری نشستن، ای حسرت می خوردیم. به شخصه آرزوم بود بفهمم این کدوم مدرسه ست انقد خوشگله!

از بحث دور نشیم، امتحان بود بدبخت بودیم. یه ورق امتحانی هایی بود 2 تومن میدادن، بالاش آبی بود نوشته بود: به نام خدا، برگه امتحانی، نام نام خانوادگی، کلاس و... دو برگی بود.

معلم سوالا رو می گفت، می نوشتیم، بعد وسطی می رفت زیر میز، میشست، دو نفرم این ور و اون ورش میشستن. که تقلب نشه، البته وسطیه واقعا موجود خوشبختی بود.

میزای چهار نفری هم یکیشیون روزنامه مینداخت زمین، میشست زمین.

اینم یه نمونه از دفترای زمون مامانی

کارت 100آفرین.

بهترین جایزه واسه یه بچه مدرسه ای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

آوين
27 شهریور 90 15:29
سلام نوشتت خيلي مزه كرد منو برد به دوران شيرين مدرسه مرسي خيلي خوب بود بازم مثل هميشه گل كاشتي
بابای زهرا کوچولو
27 شهریور 90 15:33
سلام.یادتون رفت که وسط نیمکت کیفهامون میگذاشتیم که زبانم لال بقلی تقلب نکنه .و ....................شاد باشید
مامان حسین
27 شهریور 90 15:44
سلام واي يادش بخیر...ولی خداییش روزای خوشی بود.
مامان ماهان عشق ماشین
27 شهریور 90 16:08
سلام مجدد.پارسال انتقالی گرفتم از شیراز اومدم یه منطقه محروم پستم تو یه روستای درجه3 از یه منطقه غیر برخوردار بود(محرومترین حالت) اولین روز یه عالمه سخنرانی درمورد دفتر ریاضی 200 برگ و دفتر تکالیف و .....کردم. جلسه دوم کلی با اونایی که دفتر نداشتن یا تو دفتر کوچیک نوشته بودن دعوا کردم تا حساب کار دستشون بیاد. حتی بعضیاشون تو همون دفترای دهه 60 نوشته بودن که من مونده بودم اینا رو از کجا آوردن(امان از این دل غافل و آی کیو پایین)همون دفترایی که پشتشون نوشته بود "برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار" خلاصه اینکه هفته دوم که رفتم مدرسه دیدم یه عالمه دفتر از اداره اومده. هر کدوم از بچه ها یه سری سهمیه لوازم التحریر داشتن. از خجالت آب شدم. ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
مامان ماهان عشق ماشین
27 شهریور 90 16:10
راستی قالبت رو مجددا تغییر دادی.مبارکه.این بهتر از اون پلنگ صورتیه.
مامان نفس طلایی
27 شهریور 90 21:35
سلام عالی بود
مامان رها
28 شهریور 90 10:02
وای نسترن جون من رو بردی به اون زمونها
مرضيه
28 شهریور 90 11:34
يادش بخير اون زمونا كلي خوش به حالمون بود
مامان آرین
28 شهریور 90 16:26
یادش به خیر راست میگی ها چقدر زود یادمون میره.فکر نکنم بچه های ما هیچ وقت داستانهای دفتر کاهی سهمیه ای مدرسه و کلاسهای شلوغ رو باور کنن.تازه یادته سر امتحان وقتی وسطی میرفت زیر میز اون دو تا بالایی هم باید کیفشونو میذاشتن وسط میز )
nafasemaman
28 شهریور 90 17:51
خیلی باحال بود ممنون از تعریف خاطرات قدیمی
مامان محمدجان
28 شهریور 90 22:50
سلام عزیزم نمیدونم چرا چندوقتیه به نی نی وبلاگ متصل نمیشم نمیدونم چرا باز نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به نظرت علت چیهههههههههه؟
سيدمهدي
29 شهریور 90 2:08
سلام. آپمممممممم وقت كردي بيا خوشحال ميشم
مامان آرین
29 شهریور 90 8:26
سلام مامان سحرخیز مرسی که به ما سرزدی
محمد گیان
29 شهریور 90 11:09
سلاممممممممممممممممممممممممممم خاله نسترن خوبی پسر گلت آرین جان چطوره خوبه ببوسسسسسسسسسسسسسسش یادش بخیر چه روزهای بود
مامان ماهان
29 شهریور 90 13:42
یادش بخیر چه روزای خوبی بود
مامان نیایش
29 شهریور 90 23:27
یادش بخیر بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
خاله نسرین
3 مهر 90 9:57
وااااااای خواهری تو اینا رو از کجا آوردی.سر صبحی کلی اشک ریختم بیاد گذشته.یادش بخیر قبل از مهر با مامان و بابا میرفتیم لواز التحریری و کلی چیزای فانتزی میخریدیم.همیشه جدیدترینو قشنگ ترین چیزا مال ما بود. یادش بخیر چقدر دوست دارم برگردم به اون موقع.