آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

یاد ایام

1390/6/27 14:53
نویسنده : مامان نسترن
740 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم

کم کم هواکه سرد میشه , شهریورم تموم میشه

ناخودآکاه یاد مدرسه دیونم می کنه.

اون دلهره روزای اول مدرسه.

روپوش سورمه ای اتو شده

کیف مدرسه با دوسه تا دفتر 60 برگ و40 برگ جلدشده.

جامدادیه دوطرف در اهن ربایی

یه لیوان آب

وااااااای خدای من . این چه حسیه که همیشه وهرسال اول ماه مهر دارم.

حالا دیگه پسرم روزامو میشمارم تا برسم به روزای مدرسه رفتن شما.

دلم لک زده باهم سروکله بزنیمو من بگم بنویس آّب بابا

شمام تکرار کنی بابا آب داد

اما یکمی دلگیرم آخه تموم کتابا تغییر کرده.

نکنه نتونم توی درسات کمکت کنم.

امروز یه نوشته قشنگ پیدا کردم .دلم گرفت. چقدر دنیای آدما تغییر کرده.نسلها.......

 به مناسبت ورود به سال تحصیلی.

یکمی شبیه خاطرات مامانی:

 

niniweblog.com

 لوازم التحریر

بد نیست کمی برای بچه هاتون از اون روزها تعریف کنید.

از روزایی با این دفتر ها، 40 برگ، 60 برگ، 100 برگ. همه از دم یکی. برای اینکه در اون دنیای کودکی تفاوت های فردیمون رو به رخ بکشیم، جلد دفترامونو کادو می کردیم. یعنی ما برای اینکه یه دفتر داشته باشیم چند مرحله رو میگذروندیم: خرید دفتر، جلد کردن(با کاغذ کادو) بعد نایلون کردن. این مراسم جلد کردن و نایلون کردن هم برای خودش تخصص هایی داشت که در این مجال نمی گنجد

البته بی انصاف نباشیم، یه سری دفترا هم بودن که ما می گفتیم جلد چرمی(غریبه که نیست پلاستیکی بودن) به رنگ های: قهوه ای، زرشکی و سیاه(طوسی هم داشت)

بعد از جلد کردن، نوبت به خط کشی می رسید. یه خط قرمز، یه خط آبی، کنار دفترا می کشیدیم(هنوزم نفهمیدم کاربردش چی بود) در اواخر دهه 60 خط کش های آپشن دار خارجی هم به بازار آمد، یک طرف خط کش صاف بود، طرف دیگه ش موج داشت، که با این تکنولوژی جدید، ما تونستیم بالاخره دفترهامونو شیک تر و بروز تر کنیم.

عکس برگردون هم می زدیم رو گوشه دفترامون، روشم با یه برچسبایی که دورشون آبی بود، می نوشتیم: «فلانی فلانی » زیرشم می نوشتیم«کلاس 2 الف» اول سال دفترا نو... تمیز، بیا آخر سالو ببین، از آخرش ورق می کندیم، از اولش کنده میشد. دفتر چهل برگ به خاطر ساخت صنایع دستی(کشتی، جت، نمکدون برای بازی، گلوله نوعی اسلحه سرد با لوله خودکار و...) نصف دفتر به باد فنا می رفت.

تراش نقش ویژه ای در کلاس ایفا می کرد. هم نوک مداد رو تیز می کرد، هم واسطه رفتن پای سطل آشغال بود. وسطای کلاس که حوصله مون سر می رفت یه دفعه خود به خود نوک مدادمون می شکست(الله اکبر قدرت الهی...) بعد می گفتیم: «خانوم اجازه، مدادمون شیکست» می رفتیم پای تخته کنار سطل اشغال، تازه کلیم شکلک تا مدادمونو بتراشیم در میاوردیم.

تراش نبود که... این همه تنوع دارن امروز تراشا، یه مدل تراش گرد بود، یه مدل تراش چهار گوش، یه مدلم آخرا اومد میگفتن تراش آهنی(یا آلمانی) تراش گردا که معمولا یا زرد بودن یا زرشکی، با کمک پوست پرتغال و نارنگی، می تونستن نخ هم درست کنن( فرمولشو نمیگم، یه رازه بین رفقای دهه 60)

منبع: وبلاگ وبلاگ ویژه کودکان و نوجوانان دهه شصت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

عمو روحانی
27 شهریور 90 15:20
سلام .خدا براتون نگهش داره . پرسمان کودک را جزو پیوندهای خودتان قرار دهید .موفق باشید
مامان ماهان عشق ماشین
27 شهریور 90 15:51
آخیش چه روزایی.کلی خندیدم عزیزم.بعضی از عادتها هنوز مونده ولی بعضیاش مال همون موقع ها.ای ی ی ی ی ی ی
مامان ماهان
29 شهریور 90 13:43
جوووووووونی کجایی که یادت بخیر
خاله نسرین
3 مهر 90 10:01
همچنان میخونمو اشک میریزم.کجاست اونموقع ها نه غصه ای بود نه گله ای نه شکایتی.