دردسرهای واکسن 18ماهگی
گل مامان سلام
4شنبه شب رفتیم دیدن آنا جون و پدر جون که از مسافرت برگشته بودن, شب موندیم اونجا تا فرداصبح ببرمت با آنا جون واکسنتو بزنم.
چه واکسنی بود این واکسن 18 ماهگی
عزیز دلم چشمت روز بد نبینه, واکسنتو که زدیم , توی بغل آنا جون به گفته آقای دکتر ازشدت ترسی که داشتی و فشاری که به خودت آورده بودی, خون دماغ کردی.
خوشبختانه اینبار باباییم همراهمون بود.لباسای خودتو آناجونو بابایی پر از خون کردی.
همگی هول کرده بودیم , اونقدر که زمان برگشتن خونه, آنا جون فشارشون افتاده بود پایین.
خلاصه که رسیدیم خونه , خداروشکر چون هنوز اولش بود دردی نداشتی و پدر جون بردنت بیرون. دوباره دیدم برگشتی اونم با لباسای خونی.
این چندمین مرتبه ست که شما خون دماغ میشی. سپهر جون و خاله نوشینم کوچیک که بودن دایم خون دماغ میشدن.
ظهر که یکی دوساعت خوابیدی , وقتی چشاتو باز کردی نمیتوستی از شدت درد پاتو تکون بدی, اشکی ریختی عزیزم که نگو.
استامینفون رو که دادم خداروشکر هم تبت قطع شد, هم دردت کمترشد.
شب هرکسی رو میدیدی پاتو نشون می دادی که اوف شده .
الهی قربونت بشم , چند روزیم هست که دوندونای کرسیت دارن درمیان, خیلی شبا اذیت میشی.دایم نصف شب بیدارمیشی و صورتتو چنگ میزنی. دستتم دایم توی دهنته.
خداروشکر که امروز تب نداری و پا دردتم خوب شده.
اما چه واکسنی بود این واکسن ١٨ ماهگی.
دیگه رفت اینشالاه تا ٦ سالگی. وقتی کلاس اولی شدی
دوستت دارم
دنیای منی
عاشقتم