ورود به مدرسه
پسری گل
دیشب واسه اولین بار توی عمر یکساله ونیمه ات رفتی مدرسه.
اونم چه مدرسه ای.
درست عینهو مدرسه قدیم مدیمای مامانی.
یه حیاط بزرگ
یه سمتش ده ردیف شیرآب و سکوی سنگی
چند تا کلاس درس با اون میله های پشت پنجرش اونم فقط توی یه طبقه.
پرچم روی میله کنار پنجره دفتر مدرسه
از همه قشنگتر
تریبون سنگی مدیر و ناظم مدرسه
وای خدای من عجب خاطرات قشنگی بود
حالا حتما می پرسی اونجا چیکار می کردیم
آهان
آنا جون که معلم بازنشسته کلاس دوم دبستانن یه ژتون دونفره افطاری از طرف اداره ناحیشون داشتن و تنها خونواده دونفری که ما بودیم و نصیبمون شد.
دست آنا جونی درد نکنه.
از شام و زولبیا بامیه و چای و غذاش که بگذریم از همه بیشتر حیاط باصفایی بود که میزای افطاری رو چیده بودن.
یه آب نمای خوشگل ویه بید مجنونم وسط جایی بود که میزا چیده شده بود.
البته بگم این مدرسه حالا تبدیل شده بود به کانون فرهگی
خیلی دلم سوخت وقتیکه فهمیدم گوشیمو خونه آنا جون جا گذاشتم و گوشی باباییم طبق معمول بدون شارژو خاموش بود.
قربون پسری بشم که حال وهوای مدرسه و مهمونا که همه چهر های مهربونشون داد می زد که معلمن و بازنشسته , روت تاثیر گذاشتو دولپی شروع کردی به خوردن سوپ و مرغ و ......
قربون پسری بشم
کی میشه تورو توی بلوز شلوار سورمه ای قرمز با یه کوله پشتی خوشگل ببینم که آماده شدی بری کلاس اول
وای که مردم از این تیپ ناز و متشخصت عزیزم