حرفهایی با پسر یکی یه دونه خودم
پسر خوبم
روزگارمون همین جور مثل برق وباد میان ومیرن.
الان دیگه تنها آرزوی من اینه که زنده باشم تا بتونم ببینم شما آدم موفقی شدی
شاید بخندی اما گاهی به سرم میزنه ایکاش یه نفر پیشگو بود واسم آیندتو نشون می داد تا یکمی نگرانیم کمتر میشد.
مثل تو فیلما.
من مامان خیلی مومن و معتقدی نیستم گلم , متاسفانه واجباتم رو هم تمام وکمال انجام نمی دم اما حالا دارم معنی باقیات وصالحات رو میفهمم.
حالا می فهمم تربیت یه فرزند صالح و پاک مثل فرشتگیاش چقدر راه رسیدن به قشنگیهای اون دنیا رو واسه مامان و باباش راحت می کنه.
پسرخاله سپهر 13سالشه اما یه پسریه با فهم وشعورات بیشتر از سنش.
تمام فامیل تعریفشو می کنن.
شاگرد نمونه مدرسه تیزهوشانه.
نماز وروزش قطع نمیشه.
همه کاراش متعادله. یه جورایی داداش تعادله.
هم نماز می خونه هم اهل ورزشه . دوستای خوبی داره.
گل مامان دلم می خواد یه کسی بشی بهتر از هر آدم دیگه.
دلم می خواد بهت که نگا می کنم حس کنم , کسی رو دارم که اون دنیا می تونه دستمو بگیره.
وای
تعجب می کنم از خودم
من اصلا اهل این حرفا نبودم.
چرا مدتیه ذهنم درگیر شده.
پسرکم نیاز دارم واسم پیش خدای خودت حمایتم کنی.
عزیزکم فقط سربلندی وموفقیت تو شده آرزوی همه زندگیم.
دوستت دارم