سخت نگیر تا دنیا بهت سخت نگیره

پسرکم متوجه شدم که واقعا چقدر این حرف درسته که می گن : سخت نگیر که سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت گیر.

چرا؟

واسه اینکه نمونه واضحش که همیشه آناجون( مامانم) وقتی حساسیت زیادی روی شما خرج می کنم می گن دایی جونمه.

دایی جونم 2تا پسر دارن 1 دختر. که پسر بزرگشون و دخترشون همسنیم باهم. یادمه همیشه مواظب بودن دست به چیزی نزنن. اینو نخورن که که مریض میشن اونو نخوره چون الان فلان چیز و خورده حالشون بد میشه. اینجا نرن اونجا نرن . با این بچه بازی نکنن.

اما برعکس بقیه بچه ها , بچه های دایی جون به گفته همه خونواده دایم مریض بودن.

خب نمونش خودم , اونقدر به فکر سلامت غذات و تمیزی وسایلی که می خوای بهشون دست بزنیم که اینجوری میشه و دیروز دکتر باید بگه که ممکنه انگل باعث کم اشتهایی شما شده باشه.

با همه این حرفا بازم صبح طبق معمول ساعت 7 بیدارشدم.

شیشههای شیرتو گذاشتم توی اب جوش.

گوش گذاشتم توی شیشه تا عصری یه عصاره گوشت بهت بدم نوش جون کنی.

تصمیم داشتم بشینم پای اینترنت , راجع به انگل کودکان مطلبی پیدا کنم که جرات نکردم. گفتم یه وقتی یه چیزی می خونم که همه ذهنمو بهم می ریزه.

واسه همین یه سری بهوبت زدمو گفتم تا شما خوابی بشینم کتاب بخونم تا روحیمو دوباره بدست بیارم.

پسر گلم من خیلی سریع ذهنم درگیر میشه.

دیروز بعد ازاومدن از دکتر دیدم نمی تونم آروم بشم. زنگ زدم به بابایی و گفتم شمارو بردم دکتر. اینجوری گفته .

بابایی طفلک شروع کرد به آروم کردن من. بچه همینه. مریض میشه. دوباره خوب میشه. از بودنش توی این سن لذت ببر.

درست می گه بابایی . زمانیکه واسه کنکور می خوندم و کلا زمان تحصیل اونقدر به خودم سخت گرفتم , نه جایی میرفتم , یکسرتوی اتاقم بودم . یادمه 13 بدرا همیشه خونه بودم. حالا پشیمونم که چرا از دوران تحصیلم استفاده نکردم.

خب عزیزکم امیدوارم همیشه وهر جایی که هستی از لحظه ت لذت ببری.

شب پنجشنبه گذشته. دعوتی شام واسه ولیمه خانوم همسایه ( مامان محمد صالح جون) که از مکه اومده بودن.

مشالاه بابایی گفت یه کباب و نصفی رو نوش جون کردی.آخه عاشق کباب کوبیده ای

اینم کوچکترین پسر همیار پلیس ایران.

این لباستو بابایی خرید با کلی دوخت ودوز واسه اندازه کردنش