آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

بدون عنوان

1392/4/12 18:32
نویسنده : مامان نسترن
563 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر کمیاب شدم .اصلا نایاب شدم مگه نه!!!

روزگار درهم وبرهمی داریم ما مادروپسر.

یا درگیر نخوردن وخوردن غذا, چاق شدن و نشدن یا بیکار میشم تغییر دکوراسیون خونه مشغولم می کنه یا ام که چیکار کنم سر پسرک یکی یه دونه رو گرم کنم .چیکار کنم که بتونم تاثیرات برچسب وشکلک رو دایمی وپایدار کنم.

درهرصورت دورانی داریم ماهم.

مامانی با یه ذهن درهم وبرهم.پرازافکار گاهی مثبت گاهی منفی

گاهی فکر می کنم اگه مثل قدیما یه دوجین بچه داشتم چیکار می کردم. خودم جواب خودمو می دم: ولشون می کردم توکوچه بزنن توی سرو کول هم . علم روانشناسی و خودشناسی وکودک شناسی کیلویی چند.

بچه ها خود به خود بزرگ میشدن و منم چادر به کمر توی آشپزخونه و رختشورخونه .بپز وبشور وبساب

اوووووووه سرشبم همگی دسته جمعی می چپیدیم زیر یه پتو توی یه اتاق و تخت خواب.

ای بابا . خدا منو میشناخت که توی این زمونه آوردتم.

همین یه گل پسر تموم وقت و زارو زندگیم شده. قربونش بشم. یه هفته دوهفته برچسب کار خودشو می کنه و دوباره روز از نو روزی ازنو.

راستی پسر گلم , شدم خانوم معلم . بالاخره رفتم سر کار. اونم روزای زوج . واسه یه کلاس. بدنیست. خوشم با خودم.سرم گرم شده. روانم آروم شده. یکمی استرس دارم که بچه ها رو چی بار میارم. اما هرچی که هست داره صبورترم می کنه.

پسر گلم هفته پیش عید نیمه شعبان با خاله جون نسرین و خونواده چند روزه رفتیم شمال(فیردون کنار)

آب وهوا عالی. اصلا فکر نمی کردم این موقع از سال این قدر هوا خوب باشه. فقط یه نکته کوچولو .اونم باز طبق معمول برمی گرده به خودت. پسرک شجاع و نترس من , از دریا وموج فراری بود. با جیغ ودادت خیلی حالمو گرفتی.

امیدوارم که گذشت زمان همه چی رو ربراه کنه. ماکه همچنان امیدواریم.

ا

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

الهه مامان یسنا
12 تیر 92 18:58
سلام نسترن جان خوشحال شدم که روزهای گرم تابستونیتون به شادی میگذره. خدا روشکر .آفرین که سرخودتو گرم کردی و حال و هوات رو عوض کردی. مطمئنم بهترین ها از زیر دستت بیرون میان. چون ایده آل هات رو شناختم و میدونم همه چیز رو تو اون کمالش میخوای. ببوس پسر خوش تیپ و گریزون از موج دریا رو .انگار این خصلت اسفندیهاست. یسنای منم میونه خوبی نداره با دریا دارم میام سمتتون دوست داشتم یه قرار میذاشتیم میدیدمت...
مامان دنی
12 تیر 92 21:38
سلام جوجه شما چند سالشه؟از وب ما هم دیدن کنید مچکرم
گیلدا
13 تیر 92 10:13
سلام عزیزم.به به بسلامتی.انشااله همیشه موفق باشی.گل پسرت هم داره برای خودش مردی میشه ها.نگرانش نباش.راستی اگه دوست داشتی فرزندنت رو نخبه بار بیاری بهم بگو.تا راهی که می رم رو بهت بگم. یه نکته همیشه یادت باشه:اگه تو هر کاری خیلی بیش از حد سماجت کنی یه جورایی دافعه ایجاد می کنی و انرژی منفی.از خدا بخواه که فرزند صالحی داشته باشی خدا خودش بهت کمک می کنه و راه رو بهت نشون می ده. روز و روزگار خوش
☆ یاسمین ☆
16 تیر 92 17:46
سلام.خوبه که مشغول کار شدی.امیدوارم موفق باشی.عکسای گل پسرت خیلی قشنگه
مامان محمدحسین
17 تیر 92 23:01
سلام خاله جون خوبی ؟ راستش من از اول چون خیلی ها بهم گفته بودن بچه ها باید ازت حساب ببرن از اول زیاد باهاشون صمیمی نشدم . عالی بود این کار . هم قرآن حفظ می کنن هم کلاس رو شلوغ نمیکنن. کاردستی خیلی سرگرمشون میکنه من آدرسش رو تو وبم گذاشتم (به نام پرینت) ایده های جالبی هم برای زبان کودکان داره عزیزم. موفق باشی
مامان رها
18 تیر 92 16:43
سلام نسترن جون عزیز مبارک شغل جدید خانومی امیر جون رو چیکار میکنی میره مهد؟
بهار مامان ملیکا
19 تیر 92 10:26
خیلی خوب کردی رفتی سرکار واقعا ما خودمون چه جوری بزرگ شدیم که الان اینقدر به بچه هامون سخت می گیریم و نسبت به اونا حساسیم و دوست داریم تو همه چی نمونه باشن ........ ان شا الله همیشه به گردش و خوشی باشی عزیزم
محیا کوچولو
19 تیر 92 12:51
سلام خاله ایشالله همیشه شاد و سلامت و سفرهای خوب پسر بچه شیطونی نکنه کی شیطونی کنه آخه؟ منم با دریا مشکل دارم بابایی میگه دریا برای بچه ها سرگیجه میاره