آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

زندگی درگذره

1392/1/29 19:56
نویسنده : مامان نسترن
908 بازدید
اشتراک گذاری

این جمله همیشه ورد زبونمه که ناشکری نکن, بد ازبدترام هست.

وقتی رضا داودنژاد با لبای لرزون گفت که سال قبل دراوج مریضی حس می کرد چقدر زندگیش سخته , حالا با فوت ناگهانی خواهر خانوم عزیزش فهمیده که ناشکری نباید بکنه.

تموم نقشهای زنده یاد عسل بدیعی رو به یاد دارم. با اون چهره مظلوم وپاک. هیچ وقت تصورش هم نمی کردم که یه روز با رفتنش بتونه تا این اندازه خطی از خوبی ونور ازخودش بذاره.

پسرکم

یادمه یه روز یه متنی رو از کتاب درآغوش نور خوندم که روحی که به درجه تکاملش برسه ,یعنی دیگه نیازی به موندن توی این دنیا رو نداره وظرفیت خدایی شدنش تموم شده, وحتی بعضی روح ها مامورن که با رفتن ناگهانیشون درسی رو به زمینیهای جامونده از بهشت بدن.

دلم می خواد خوب زندگی کنی.

عزیزکم یه جمله بهت بگم از سی دی میکی موسی که دوست ویار شفیق همیشگیته واونقدر تکرارش کردی که تازه به عمقش پاگذاشتم. اونجایی که پرفسور می گه: زندگی در گذره. زمان درگذره

وجاییکه دانل واسه گرفتن کوکو عصبی و عجولانه کار می کنه, میکی می گه : باید صبور باشی با چنگ زدن چیزی درست نمیشه.

خیلی جالبه نه!!!

این دیالوگها رو از سر اجبار صدباره شنیدم.اما همیشه گذری وصرف کارتون بدونشو همراهی کردنت گوش دادم.

درسته عزیزکم: صبور باش  از زمانهای گذران زندگیت لذت ببر.

واما :  شروع سه سالگیت شروع یه سرفصل جدیداز زندگیته.

یکسالگی ودوسالگی همه اش پراز اتفاقهای عجیب وغریب اما زیبا بود. از هر پله که گذشتیم به پله بالتر که رسیدیم تازه می فهمیدم که پایین تر که بودیم چقدر می تونستیم بیشتر لذت ببریم. خیلیم نباید سخت می گرفتم زمان درگذر بود وخودش همه چی رو حل می کرد. دندون درآوردی , راه افتادی, حرف زدی, سه چرخه رو تنهایی پازدی.

وحالا تنهایی وتنهایی می خوای بپوشی اونجوریکه دلت می خواد. گردش بری اونجایی که دوست داری, غذایی بخوری که دوسش داری وهوسشو کردی. وقتی چشاتو ببندی وبخوابی که تاآخرین لحظه روز وشبتو استفاده کرده باشی.

ومن رو به اینجایی برسونی که بگم ناشکری کردم چقدر خوب بود اون روزایی که دست همو می گرفتیم تاتی تاتی می کردیم. حالا باهم می ریم پارک و مدام دور تاب وسرسره می چرخم که مبادا گمت کنم. دیگه نیازی به من نداری. خیلی راحت بالا وپایین میری. اونقدر سریع می دوی که به گردت نمیرسم.

قربونت بشم همیشه سلامت باشی . ممنونم ازت که هرلحظه باهم بودنمون واسم بهترین درسهای

زندگیه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان ماني جون
29 فروردین 92 21:12
سلام خيلي وقت بود كه بهتون سر نزده بودم (البته شما هم) چقد آرين جان بزرگ شده ماشاالله چه حرفاي خوبي واسش زدي اي كاش صبور باشه و بتونه در برابر مشكلات زندگي چاره انديشي كنه الهي هميشه شاد باشين و سال خوبي پيش رو داشته باشين
گیلدا
31 فروردین 92 10:57
سلام.خیلی زیبا بود.همینطوره که میگی.
عاشقانه هایم برای تو
3 اردیبهشت 92 16:04
سلام بعد از مدت ها آپ کردم منتظر حضور گرمتون هستم لطفا چند کلمه یادگاری برامون به یادگار بذارین نظر فراموش نشه
ناشناس
3 اردیبهشت 92 18:16
درود. باز هم مثل هميشه لذت بردم از نوع نگاهي كه به دنيا داري. بيشتر لذت بردم ديدم از همون كتابي نقل قول ميكني كه هميشه تو تنهايي خودم ميخونم و آرومم ميكنه. آره اين دنيا با تمام سختي هاي زميني و با تمام رنج ها و از دست دادنها باز هم خيلي قشنگه به شرطي كه نگاهمون به دنيا قشنگ باشه به شرطي كه جهان بيني ما تغيير كنه و خلاصه كلام اينكه دنيا و دوست و رفيق و همسر و معشوقه و... رو بي بهانه دوست داشته باشيم. اصولا با بي بهانه دوست داشتن آدما به آرامش ميرسن دقيقا مثل دوست داشتن فرزند... بچه مون رو دوست نداريم كه اون خوشحال بشه دوستش داريم چون خودمون از دوست داشتنش بيشتر لذت مي بريم و شايد دو برابر بچه ما نياز به دوست داشتنش داريم... اينو ميشه تعميم داد به خيلي چيزها و كارهاي خوب ديگه اي كه تو زندگيمون انجام ميديم اما با بهانه كه اگه اين بهانه رو ازش بگيريم هم لذت ما بيشتر ميشه هم دنيا جاي قشنگ تري براي زندگي ميشه... با آرزوي سلامتي براي شما و خانواده محترم
سمانه مامان پارسا جون
6 اردیبهشت 92 16:58
ایشاالله همیشه تنت سالم باشه امیر علی جون و باعث افتخار پدرو مادر
امان اوا ناز نازی
6 اردیبهشت 92 22:39
سلام به مامانه گل وگل پسریه کم پیدا.ستاره ی سهیل شدین
خاله نسرین
7 اردیبهشت 92 8:23
قربونت بشم با این ایستادنت.ایشالله که 100سال سالم و سلامت کنار مامان و بابا بگی و بخندی.
مامان یاشار
7 اردیبهشت 92 16:22
ای جانم چه عکس خوشگلی. خدا همیشه حفظش کنه. بچه ها خیلی چیزا بهمون یاد میدن. خیلی زیبا نوشته بودی نسترن جون
مامان صدف
8 اردیبهشت 92 13:55
شما احیانا" نویسنده نیستی؟ مثل همیشه عالی نوشتی. ماشالله امیرعلی چه بزرگ شده و چقدرم خشگل
نسرین مامان باران
9 اردیبهشت 92 11:15
الهه مامان یسنا
9 اردیبهشت 92 14:16
مثل همیشه با نوشته هات سرشار ار حس خوب زندگی شدم.. ممنونم ازت
مامان ترمه
11 اردیبهشت 92 14:23
عزیزم نویسنده کتاب در آغوش نور کیه؟