آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

چشمک خدا وکودک

1391/9/16 10:03
نویسنده : مامان نسترن
1,143 بازدید
اشتراک گذاری

کتاب چشمک های خدا و یه مداد رنگیه قرمز رو برمی دارم و میرم روی مبل پاهامو دراز می کنم تا چند خطیشو بخونم و انرژی بگیرم.

هنوز کتاب خوب توی دستام جا نگرفته که پسر کوچولو میاد کتابو ازدستم میگیره

میندازه روی زمین

خودشو توی بغلم جا میده و با گرمی دستای کوچولوش سرمای دستامو می گیره

بعد با یه ترفند کودکانه و زیرکانه

بهم چشمک می زنه که:

                 مامان

                          ماعاشقیم

                                        ماخوشبختیم

یهویی تموم بدنم رو گر میگیره

چشام سیلابشونو روونه می کنن

دستام پر انرژی میشن و

           محکم بهت می چسبم

                    ممنونم عزیزم.

                    سپاسگذارمت خدای من

                                هنوز کتاب رو نخونده بهم با لبخند فرزندم چشمک زدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

sadeh.forever / النا
16 آذر 91 10:34
سلام مرسی چه چشمک قشنگ و شیرینی
الهه مامان یسنا
16 آذر 91 11:37
ای جون چه رمانتیکی پسر ناز
یاسمین
16 آذر 91 13:20
چه با احساس.ایشاله همیشه عاشق و خوشبخت بمونید عزیزم کامنتی که برام گذاشتی بعد از تایید،متاسفانه نمایش داده نشد.اگه وقتتو نمیگیره دوباره به وبم بیا و همون کامنتو بزار(فقط برای یادگاری)ممنون
مامان آبتین
16 آذر 91 16:05
سلام خیلییییییییییییییییییییییییی زیبا نوشتی عزیزم! عجب حسی!
شهرزاد مامان حسین
16 آذر 91 17:56
سلام. چقدر زیباست بعضی حرفها و کارهای بچه ها. خدا حفظش کنه.
یاسمین
17 آذر 91 21:44
مرسی از حضورت
گیلدا
18 آذر 91 9:59
سلام نسترن جون.ما خوبیم.ممنون.شما چطوری؟یه چند روز دیگه هم پسر عمه النا آریو میاد ایران.سرم حسابی شلوغ میشه.نمی دونم این روزها چی بنویسم.پست خاصی نیست.موفق باشی
مامان نیایش
18 آذر 91 10:53
قربون این پسر با احساس و مهربون باید کتاب قشنگی باشه اگه کجا میشه پیداش کرد؟
مامان نیایش
18 آذر 91 10:54
راستی برای رنگ که پرسیده بودی اونا رنگ انگشتی بود که روی شیشه کشیدیم و با یه عالمه شیشه پاک کن بعدش پاکش کردیم
مرضيه
18 آذر 91 16:30
سمانه مامان پارسا جون
18 آذر 91 16:49
خیلی عالی بود نسترن جون لذت بردم
بهار مامان ملیکا
18 آذر 91 17:04
چقدر خوبه واقعا از این لحظات لذت ببر موفق باشی گلم
علامه کوچولو
18 آذر 91 17:43
ای جااااااااااااااااان
علامه کوچولو
19 آذر 91 15:10
سلام عزیزم عشق و خوشبختی گوارای زندگی پر محبتتون
شازده کوچولو
20 آذر 91 20:19
سلام ممنون که به وب ما سرزدید خدا پسرتون رو حفظ کنه بسیار ایده ی جالبی هست وقتی که بزرگ شد می فهمه که عشق مادر و فرزند بالاترین عشق هاست. به این میگن استفاده درست و هوشمندانه از تکنولوژی. برعکس خیلی از پدر مادر ها که بچه هاشون رو از اینترنت دور می کنن والا زمان ما این جور چیز ها نبود. شاد باشید
زهرا
20 آذر 91 21:07
سلام این رسمشه ؟این مروته؟دریغ از یک محبت خشک و خالی .حتما باید دعوتتون کنم؟حتما باید یه دوتا نمک طعام تو کامنتم بریزم نمک گیر شید لطفا پاشید امشب رو بیاید وبلاگ من و همسرم خوش می گذره یه لقمه خاطره ی درست و درمون که پیدا میشه .چشامون کور نشه به در؟سفید نشه مث دندونامون .دیگه نیام بگما . دلم ظریفه میکشنه. از ما گفتن بود واگذار هرکی جواب سلامو پس نده ...آره دیگه! نظر هم بزاریدا خداییش استخونای دستم قرچ و قوروچ کرد اینهمه خط و نوشتم .
زهرا
21 آذر 91 15:29
سلام خانوم خانوما خوبی؟با تنهاییی و حوصله سررفته چه می کنی ؟من که همش خابم نمی دونم چرا موقع امتحانات یونی همش تا سرم به کتاب میره چشام چرت می زنه آپم بهم سر بزن راستی با مطلبت یکهو گریه م گرفت خدا چشمکشو برات حفظ کنه
مامان پارمیس
21 آذر 91 18:45
عزیز دلم. خدا حفظت کنه
مامان گیسوجون
23 آذر 91 10:35
سلام عزیزم خوبی ؟ عشقتون پایدار لبتون همیشه خندون
محيا كوچولو
24 آذر 91 2:44
خاله ديگه كتاب ميخواي چكار با اين چشمك شيريني كه داريد؟
مامان ماهان
25 آذر 91 15:16
مامان یلدا و سروش
25 آذر 91 15:57
سلام. خدا حفظش کنه. اگه با تبادل لینک موافقین خبرم کنید. من اهل گرگانم. ببوسین این فرشته زیبا رو
ناشناس
26 آذر 91 7:47
سلام. به صورت اتفاقي با وبلاگتون آشنا شدم. دلم گرفته بود اما اونقدر تو نوشته هات عشق و مهربوني بود و از بس دنيا رو زيبا مي بيني كه منو عاشق تر از اوني كه بودم كردي... سالهاست كه دلم سرشار از عشقه واسه همين خيلي قشنگ طعم عشق رو از نوشته هات ميفهمم. خوشحالم تو كشوري و تو دنيايي زندگي ميكنم كه هنوز آدمايي مثل شما هستن. اين روزا جامعه ما مادرهايي مثل شما رو كم داره... خوشحالم كه هنوز هستن آدمايي كه رنگ فرشته هان. براي خودت... همسرت و فرشته قشنگت آرزوي سلامتي و خوشبختي دارم... هر وقت دلم ميگيره ميام وبلاگت و نوشته هاتو ميخونم. نميدوني چه آرامشي توش هست...


سلامممنونم از این همه لطفتون. امیدوارم همیشه با ذهنی مثبت زندگی کنیم.

زری مامان آرمان
30 آذر 91 12:06
عزیزم مثل همیشه از نوشته هات لذت بردم بسیار زیبا بود . خدا پسر نازتون رو واستون حفظ کنه
کاکل زری یا ناز پری
5 دی 91 10:43
چه قشنگگگگگگگگگگ
مامان یاشار
5 دی 91 15:29
الهی من قربونش برم. خدا رو شکر که بهمون یه فرشته از آسمون هدیه داده از قول من ببوسش
الی مامان
7 دی 91 9:45
آخیییییییییییی نوش جونتون این همه معاشرت ناز و تپل این همه عشق بازی خالصانه شادیتون مستدام همیشگی پسرک بازهم چشمک بزن به مادری که این همه شاد می شود با چشمکت این همه انرزی دارد برای تو را داشتن این همه شکر گزار است برای نعمتی که قابل شکر گزاری نیست پسرک مهریان باش با مادرها ، صبوری کن با مادرانگیمان
یاسمین
7 دی 91 14:24
کجایی مامان نسترن؟ من شما رو خیلی وقته که لینک کردم ولی مثل اینکه شما از وبم خوشت نیومده که جزء لینکیات نیستم
علامه کوچولو
8 دی 91 11:35
کجایین شما پس؟
مامان ثمینا
15 دی 91 22:48
واقعا زیبا بود! خوبی خانومی؟ پسر عزیزم خوبه؟ منم عشق خدا رو همیشه در وجود دخترم میبینم و سپاسگذارش میشم.