بدون عنوان
بایک دنیا شرمندگی از پسر خوبم
وقتی بزرگترشدی ,به پیچیدگی و گذر زمان آدمی میرسی.
اونقدر گاهی وقتا زمان کم میارم که نگو.
تازگی اصلا تنهایی بازی نمی کنی. دایم دنبال سرمنیکه مامان بیا باهم بازی کنیم.
منم راستش دیگه بازی جدیدی به ذهنم نمی رسه. اونقدر دنبال هم میدویم دور اتاق که ضعف می کنم. دوست دارم بیافتم روی مبل و کنترل تلویزیون رو بگیرم دستمو یه فیلم نگا کنم و بخورم .
اما اصلا بهم امان نمی دی. انگار به اسیری آوردی. همینجور ازم کار می کشی.
عزیزکم .دیگه کمتر باهت زبان و ریاضی و.... کار می کنم . آخه شنیدم که بچه باید تا 5سالگی فقط بازی کنه.
الان بلدی تا 10 بشماری
کلی لغت انگلیسی از حفظی.
اشکال هندسی رو میشناسی.
سوره اخلاص رو حفظی.
خلاصه که درهم همه کلاسها رو گذروندی . حالا وقت تفریحه.
الان با بابایی رفتین حموم. بابایی داره التماس می کنه که بیاین بیرون. اما نینی خسته گی ناپذیر ما راضی نمیشه.
الانه که جیغ وداد بابایی دربیاد. خسته ست و خوابش میاد وگرسنه.
باید برم فریادرسی
عاشورا91-حرم
هزارتا این مدلی ازت عکس گرفتم اما یکیشون درست ازآب درنیومد. آخرش داشت به جنگ ودعوا کشیده میشد