پاییز گردی
ما ایرانی ها یه رسم خوب یا بدی که داریم اینه که خیلی به دنبال ایجاد تعطیلات رسمی و غیر رسمی واسه خودمونیم.
حالا مثلا پسرکم اگه سه شنبه تعطیل رسمی باشه ,اینور سه شنبه و اونورسه شنبه رو هم تعطیل می کنیمو میریم دنبال تفریحمون. توی طول سالم خیلی زحمت میکشیم مخصوصا اداری جماعت و دولتی کارمند. خوشا به سعادتشون.
اما وای به حال ما غیر دولتی ها. وبدا بحال ما هایی که تا جایی که میرسه توی قسط وقرضم فرو رفتیم.
اما
آهان
واما خوشا به سعادت ما طبقه وسطیا که باهمه سختی و مرارت و هیچ تعطیل رسمی و غیر رسمی, نون بازو می خوریم اونم با عرق جبینی به این هوا.
القصه: پسرکم ,داستان افسردگی مامان ادامه داشت تا به اینجا که دیشب طبق قرار قبلی با خانوم دکتر رحیمی که بعد از سه سال دویدن بلاخره تونستم دکتر مورد علاقه ودلسوز اطفال رو پیدا کنم . رفتیم واسه چکاپ ماهانه.
وزنت کردن و با کمال خرسندی بگم که گلم بلاخره دست از سر 11کیلو برداشتیو رسیدی به 13 و نیم کیلو. ماشالاه هزار ماشالاه.
اما همچنان به خاطر بدغذایی, شربت ویتامین و آهن بهت می خورانیانم(می خورانیم,می خوراندیم,خب نمی دونم دیگه می خورونیم)
آهان درضمن به دلیل کم خوابی شما و شیطنتو ورجه وورجه بسیارت,خانوم دکتر یه شربت خواب هم دادن که صبح وشب باید بهت بدم .ایشون گفتن اگه خیلی گیج شدی .دوز صبح رو حذف کنم. که باید بگم به نظرم باید یه وعده دیگه رو هم اضافه کنم. چون اصلا هیچ تغییری در شما ندیدم.
این شربت واسه تنظیم خوابت و برای حفظ سلامت شما داده شده که به گفته خانوم دکتر به دلیل تحرک زیادت , وزنی اضافه نمی کنی.
خلاصه که من مسرور از سلامتی یکی یه دونه خونه و جیگر گوشه مامان و عزیز دردونه بابا.حال و روزم کمی تا قسمتی خوبتر شده و ملالی نیست جز دوری شما.
امروز بابایی عزیز زودتر ازهمیشه اومد خونه و ناهار رفتیم بیرون. جات خالی (البته جای دوستانت )ساندویچ کوکوسبزی درستیدم. که خودم به دلیل رژیم یه نیمچه باگت نوش جون کردم. اما ماشالاه به بابایی سه تا ساندویچ نون باگتی کوکوسبزی دار میلیدن. که چشام داشتن از حدقه درمیومدن.
نمی دونی گلم چقدر دوست داشتم اون لحظه جای بابایی بودم و می خوردم وهیچ غم چاقی ام نداشتم.
آهان درضمن محلی که درسرمای پاییزی اتراق کردیم. کوهستان پارک خورشید بود.
اینم عکساش
کوهستان پارک خورشید. پاییز 91. بعد ازظهری سرد. این پارک تازه تاسیسه. اما مکانیه که به گفته دیگران درسالهایی نه چندان دور پیشرفتی زیاد خواهد داشت. تله کابینی خواهند زد. ما که نمی دانیم. پسرکم شاید زمان شما حقیقت پیدا کند
بام شهر من مشهد. از اینجا میتونی کل شهر رو تحت تصرف خودت دربیاری. فکر کنم زمان تو عزیزم. این کوههارو صاف کنن و خونه هایی قد قوطی کبریت بدن دست جماعت
خداحافظ همین حالا.
عید بزرگی پیش رو داریم اینشالاه به حق مولا همه نینی نازا عاقبت بخیر بشن و خوشبخت وموفق ودکتر مهندس و البته خلبان