بچه های باهوش
دیگه اونقدرا بزرگ شدی که بتونیم رو در رو و بزرگونه حرفامونو باهم بزنیم.تجربه نشونم داده هر زمان کاری رو که اشتباستو واست خطرناکه انجام می دی و کاملا واست توضیحش می دم اونم از جنس واقعیتش راحتتر قبول می کنی.
با وجود سن خیلی کمت اما عینهو آدم بزرگا رفتار می کنی.
دیشب آخر شب یه ماشین پرسرو صدای کنترلیتو آوردی و می خواستی باهم بازی کنیم. یکی دوبار گفتم ببین عزیزم الان نی نی های همسایه خوابن اگه بیدار شن جیغ می کشن مامانشون ناراحت میشه. باباییم خستهست باید بخوابه.
شما یه چند لحظه ای بهم نیگا کردی بعد تکرار کردی. اگه ماشینمو روشن کنم. بابا ناراحت میشه. صدا میشه نینی بیدار میشه.
شاخ درآوردم. بعد در کمال آرامش ماشینو بردی گذاشتی دوباره روی کمدت.
باور می کنی پسرم اصلا تصورشم نمی کردم بچه ها توی این سن اینجور حرفا رو درک کنن. فک می کردم توجیهشون غیر ممکنه.
الان دیگه فهمیدم همه جوره میشه زندگیتو از همین الان خوب بسازم.
یه جایی خوندم هوش بچه ها توی این سن ١٦ برابر هوش یه دانشجویه.
واقعا درش شکی نیست. کافیه یه جمله رو یه بار بشنوی یا یه کلمه رو یا حتی یه جایی یه بار بریم. تا مدتها توی ذهنت میمونه. که گاهی وقتا دربرابرت کم میارم.
نکنه من دارم آلزایمر می گیرم.
شایدم نوع تغذیه و شرایط محیط ونمی دونم خیلی چیزای دیگه عوض شدن که بچه ها این اندازه باهوش شدن.
یه چیزایی که از یچگی خودم اونم خیلی کمرنگ راستش دربرابرت شرمنده میشم. به عقلم شک می کنم. دیشب به خودم گفتم ای بابا من با همین هوشم که دربرابر هوش شما قد یه فندقه تونستم یه چند کلاسی سواد دار بشم پس شما پرفسوری روی شاخشه.
قربون همه قشنگیای خودت و خدات که همیشه آدمو به زندگی امیدوار می کنیین
کاملا حالا پاک وآینه بودن دلتو حس می کنم. گفتن که دل مثل یه کاغذ سفید که با یه اشتباه یه نقطه سیاه روش میشینه . تورو به اون خدایی که هنوز نزدیک به دلته عزیزکم بدیای مامانو ندید بگیر. خیلی منو الگو نکن . آخه مامان خیلی از خدای اونوقتاش فاصله گرفته. اونقدر خودشو در گیر حرف و رفتار مردم کرده. که زندگیش شده چرا این اینو گفت چرا من اونو گفتم کاش اینجوری بودم کاش اونکارو می کردم.
ای ییییییی عزیزکم دنیای آدم بزرگا رو هیچ وقت با عالم خودت مقایسه نکن. رشد کن قد بکش
اما کاری به کار بقیه آدما نداشته باش. تو خوب باش بذار بقیه شرمنده تو بشن.
باز انگاری شروع کردم به نصیحت . ببخش
راستش فقط می خواستم از این حرف بزنم که چقدر حیوونا و صداهاشونو بلد شدی
یا دوآیه اول سوره توحید رو دست وپا شکسته می خونی.
یا اصلا قصه بزبز قندی رو از اولش می خونی که می گی : یکی بود یکی نبود
ریاضیاتت که شمارش ١ تا ٥ رو خوب می دونی
نمی دونم چطور شد که باز رفتم توی خط پند ونصیحت.
الهی دلی نشکنه اگه شکست اون دل تو نباشه