پسر با اراده من
دیشب خونه مامان بزرگم متوجه شدم که شما عزم راسخی داری, می دونی چرا؟
واسه اینکه همه مشغول حرف زدن بودیم و اصلا قصد خداحافظی و بلند شدن نداشتیم.
شمام که دیدی نمی تونی مامانو مجبور کنی که بری بیرون.
رفتی کفشاتو از جاکفشی برداشتی و هردو جفتشو پات کردی .
خیلی مرتب و منظم , پای راست توی کفش راستی , پای چپ توی کفش چپی.
یهویی دیدمت, خندم گرفت از اینهمه اراده.
اینجوری شد که پسرم واسه اولین بار خودش کفشاشو پوشید.و راهشوگرفت تا بدون تکیه به دیگران کاری رو که میخواد انجام بده.
امیدوارم همیشه همینجور با اراده و محکم
دنباله کاراتو بگیری عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی