تولد تولد تولدت مبارک
دیروز ظهر یکمی جیگر واست سرخ کردم و بقچه تو زدم زیر بغلمو طبق معمول رفتیم پارک.
به هوای پارک دوسه تیکه جیگر و نوش جون کردی.
زمان برگشت تصمیم داشتم یه میز سه نفره واسه شام تولد بابایی از پیتزایی کوچولو و خوشگل سرکوچمون رزرو کنم که بدشانسی ازساعت ٦ به بعد باز می کرد.
نظرم برگشت, رفتیم سوپر و دوتا بسته اولویه و نون باگت و شمع خریدیمو برگشتیم خونه.
شانسم اینبار کیکم اصلا پف نکرد. فراموشم کردم پودر اماده بگیرم.
شبی که بابایی اومد میزو چیدم.
شلوار جینی رو که دوتایی( منو شما) خریدیم , بدشانسی کوچیک بود. از طرف شمام یه عطر چوچولو گرفتم.
بازم از بدشانسی من یا بابایی رفتیم واسه تعویض شلوار, تموم مغازه های پاساژ باز بودن به جز مغازه مورد نظر ما.
یه چرخی زدیم توی شهر و برگشتیم خونه.
شمام واسه خاطر تولد بابایی یه ساندویچ چوچولو رو دولپی نوش جون کردی.
اینم از مراسم امسال بعد کلی فکر کردنو , اینکه چه جوری بابایی رو غافلگیر کنم.
البته پسری , مامانی قبلش بابایی رو غافلگیر کرد , رفت ارایشگاهو موهاشو کوتاه کردو یه مش کوچولو هم واسه اولین بار توی زندگیش زد. (اینم یه مدلشه دیگه , مگه نه!!)
تولدت مبارک بابایی
تولدت مبارک همسری