آخر هفته تابستونی
پسر گلم این روزا اونقدر هوا گرم شده که آدما اصلا طاقت ندارن مخصوصا یه روز تعطیل که میاد بشینن توی خونه.
دیروز ما و خاله جون و آنا جون اینا تصمیم گرفتیم بریم کنگ. همون روستای تاریخی که دفعه قبل واست گفتم که خواهر خونده ماسوله ست.
شب قبلش که عید بود خونه پدر جون بودیم کلی تصمیمای جورواجور واسه ناهار فردا بیرون ازشهر گرفتیم.
اینکه آقایون شبی برن مرغ بگیرن تیکه کنیم واسه فردا جوجه بذاریم.
اما امان از بهونه های مردونه. یکی می گفت الان جوجه بگیریم شما می تونین تمیزش کنین . حالشو دارین؟
یکی می گفت فردا کلی باید دنبال زغال خوب و منقل و دوست خوب باشیم.
ای وای آخرشم پدر جون گل. قرار شد فردا سر راه کباب بگیرن.
فردا شد یعنی جمعه . ساعت 11 بودکه راه افتادیم . طفلکی آنا جون برنجو واسه هممون گذاشتن .
اونقدر دیر جنبیدیم که خوردیم به ترافیک.
نمی دونی رسیدیم به نغندر , ماشینا توی هم گره خورده بودن. همه اشاره می کردن به پشت سری که برگردین راه بسته ست و شلوغ.
اکثرا دنده عقب زدنو برو عقب.
وای وای نمی دونی چقدر هوا گرم بود.
آخرم نشد بریم کنگ. مجبور شدیم کنار یه باغ که تخت و تاب وسرسره واسه اجاره داشت. پارک کردیم.
جالبه که بدونی عزیزکم سو استفاده تا چه حد. تختی که وسط هفته میومدی به زور می کشوندنت توی باغ که بفرما تخت خالی 2000تومان. شده بود 27 هزار تومان.
نمی دونم عزیزکم واقعا این راهی که مردم پیش گرفتن تا کجا می خواد ادامه پیدا کنه.
عزیز مامان تقلب و دروغ شده انگار خون توی رگامون.
تو گل مامان سعی کن از همین الان همه زشتی های درونی وبیرونی وجودتو بریزی دور.
پاک پاک باش عین کودکیت
خلاصه گلم روز خوبی بود. مخصوصا واسه تو عزیز مامان و صدف جون دختر خاله نازت.تا دلتون می خواست آب بازی کردین .
بدون شرح. یک بازی کاملا استادانه
آب بازی . محبوبترین بازی سال
تاب بازی . همون باغی که نشسته بودیم . عزیز مامان و دختر خاله جون و پسر صاحب باغ
شب عید مبعث. خونه آنا جون.
دوقلوهای افسانه ای معروف که می گن ماییم نه؟
حالا دختر خاله جون چرا به ما غذا نمیدن که مجبور شدیم لگو بخوریم؟