بدون عنوان
پسر گلم تابحال شده وقتی داری وبلاگتو می خونی ببینی که من ازت شکایتی کردم که فلانی رو اذیت کردی یا اینکه بنویسم امروز تواز فلانی بد گفتی. از اینکه پسرخاله اسباب بازیشو به تو نداد ناراحت شدی وباهش قهر کردی.
نه شرط می بندم که نشنیدی. آخه این خصلت کودکیهاس. بچه تا وقتی بچه ست اصلا این خصلتهای زشت رو نمیشناسه.
اگه یه وقتاییم ناراحت میشن وگریه می کنن . واسه اینه که گریه تنها وسیله ارتباط اونهاست برای جلب خواسته هاشون.
ازت می خوام همیشه کودک درونتو بیدار نگه داری.
حالا می خوام باهم بشینیمو دعاهای کودکانه رو بخونیم:
خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.
خدای عزیز!
آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟
خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولینگ میزند، تو خانه هم استفاده کند،به بهشت نمیرود؟
خدای عزیز!
آیا تو واقعاً میخواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟
خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی دربارهات گفت که از آدمها انتظار نمیرود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمهای نزنی.
دوست تو (اما نمیخواهم اسمم رو بگم)
خدای عزیز!
من میخواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اینهمه مو در تمام بدنش.
خدای عزیز!
من همیشه در فکر تو هستم. حتی وقتی که دعا نمیکنم.
خدای عزیز!
ما خواندهایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاسهای دینی یکشنبهها به ما گفته اند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط میبندم او فکر تو را دزدیده.
با احترام دونا
خدای عزیز!
آدمهای بد به نوح خندیدند و گفتند: « تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی میسازی » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کارو میکردم.
خدای عزیز!
فکر نمیکنم هیچ کس میتوانست خدایی بهتر از تو باشد. میخوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه الان تو خدایی، نمیزنم.