آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

بدون عنوان

1390/1/30 8:40
نویسنده : مامان نسترن
584 بازدید
اشتراک گذاری

یه سلام گرم به گل پسرم

منم مامان همیشه نگران گل پسری

عزیزکم :

نمی دونم الان که داری این پست رو می خونی چندساله هستی.چه کاره شدی, ازدواج کردی یانه

فقط می دونم به خیلی ازآرزوهای خودم با اومدن توبه زنمدگیم رسیدم.

مثل همین الان که نشستم ودارم حرفهامو به تو می زنم. یه جورایی اصلا فکر نمی کنم تو هنوز کوچیکی و خیلی از صحبتا واست زوده.

نه . جوری دوست دارم باهم صمیمی باشیم که تو فکر کنی من نه مادرتم نه معلمتم . فکر کنی من یه دوستم. چون بعضی دوستا از همه کس بهمون نزدیکترن.

می دونی گلم که من داداش ندارم وتوام اصلا نمی تونی دایی داشته باشی. وهمین نداشتن  داداش باعث شد همیشه در آرزوی داشتن یه پسر باشم. پسری که همه حرفاشو به مادرش می زنه.

دلم همیشه می خواست وقتی از مدرسه برمی گردی . دررو که باز می کنم .کیفتو ازت بگیم. لباساتو عوض کنم.

واست یه ساندویچ نون وپنیروخیار درست کنم . بدم دستت. توام یه گوشه بشینی و واسم حرف بزنی.

از مدرسه که چیکارا کردی.ازدوستات واسم بگی. از درسا ومعلما.

دلم همیشه می خواست ومی خواد که  منو محرم خودت بدونی. واسم از دانشگاه رفتنتواز آینده که چه تصمیمی واسش گرفتی بگی..

منم دوست دارم ساعتها بشینم و نگات کنم و رویاهای از دست رفته خودمو توی چشمای تو پیدا کنم.

انگار پسرم این رسمه همه پدر ومادراس.

کارهایی رو که خودشون دوست داشتنو نتونستن انجامشون بدن درآینده بچه هاشون پیدا می کنن.

یادمه زمانیکه واسه کنکور می خوندم پدر جون همیشه می گفت فقط زبان فقط زبان انگلیسی

اما من علاقه ای نداشتم. اسممو نوشتن کلاس یکی دوترم رفتم وادامه ندادم.

وقتی اومدم دانشگاه دیدم پدر جون راست می گفت. درهمه حال زبان دوم الاخصوص انگلیسی چقدر جا باز کرده توی دانشگاهها.

رفتم دوره ارشد دیدم هر مقاله ای که می خوام باید دنبال لاتین اون باشم. مقالات و تحقیقات فارسی که از اینترنت می گرفتم خیلی پایه واساس درستی نداشت.

خب بگذریم اینارو گفتم که بدونی من خیلی خودم به شخصه به درس خوندن علاقه داشتم. اما فقط براساس بی تجربگی واینکه زمان من هنوز کنکور اینقدر لوازم جانبی نداشت( منظورم کلاس وکتاب وسی دی آموزشی و.......) ومن تقریبا جزو اولین نفرای فامیل بودم که قرار بود وارددانشگاه بشه. راحت موقعیتمو ازدست دادمو رفتم رشته ایکه اصلا علاقه نداشتم. وتموم زحمات چندسال دبیرستان و معدل 19 من برباد رفت.

همینکه سراسری بودمو لیسانس شدم ورد زبون فامیل. مامان وبابا خوشحال بودن منم به خوشحالی اونها شاد.

پسرکم دلم می خواد واسه خودت کسی بشی.

به من و علایق من کاری نداشته باش. به دلت برگرد و برو دنبال اونچه که دوست داری.

ببخش انگاری از بحث اصلی دور شدم.

نمی دونی چقدر دلم از کنکور پره.

خب عزیزکم خوشحالم که به آرزوهام رسیدم.

چندروزیه که باهم میریم پیاده روی.

من میشینم روی صندلی تواطرافم قدم میزنی. اما هنوز تعادل نداری.

ازخدا سربلندی تورو می خوام چه کنارت باشم چه نباشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان فرزانه
30 فروردین 90 9:53
Ѽ ♫ __̴ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡l_ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡_..
مامان فرشته
30 فروردین 90 10:00
سلام عزیز دلم منم کاملاً با نوشته هات موافقم نسترن جون دوست ندارم عقیدمو به بچه ام تحمیل کنم منم از کنکور دل پر خونی داشتم و فکر اینکه سال بعدبرای فوق باید دوباره تجربش کنم آزارم می ده اما چاره ای نیست خوش به حالت فوقت تموم شده راستی چی خوندی نسترن جون ؟
مامان ماهان
30 فروردین 90 19:25
عالی بود