آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

یه جمعه بداخلاقونه

1390/1/26 16:32
نویسنده : مامان نسترن
817 بازدید
اشتراک گذاری

صبح که بیدارشدم تو و بابایی هنوز خواب بودین.

با خودم گفتم حتما هنوز زوده که بیدار نشدن.

بلند شدم اومدم توی هال. ساعت رو نگا کردم. ساعت 9 بود. خیلیم زود نیست پس چطور شده پدر پسر خوابن.

البته از پدر ,این رفتار خیلیم بعید نیست. پدر و خوابش. اما پسر........

خب گفتم برم ازفرصت استفاده  کنم . کتاب بخونم.

چند صفحه ای رو خوندم که تو منو از نگرانی درآوردیو با صدات منو خوشحال کردی.

مامان اینم از من. دیدی . مگه من می ذارم تو یه لحظه به حال خودت باشی( ایولاه پسر گل)

جوو  کتاب منو گرفته بود. از همون کله صبح آموزشها رو شروع می کنیم.

کلی پسر عقبیم ها.

خب اول بیا عکسای کتاب رو باهم ببینیم.

جوجو

نی نی

خب حالا بگو ببینم این چیه؟

توپ

خب اینکه نشد گلم سوال وجواب بامن باشه.توام همکاری کن

اما نه. خوبه واسه شروع بد نبود.

علاقه به کتاب رو نشون دادی.

حالا تصمیم گرفتی بری سراغ شلوغ کاری. با خودت می گی: بسه چقدر درس بخونم.مامانم این همه درس خوند چی شد؟

پسرم پسرم( اینو من می گم بایکمی اخم): دیگه نبینم از اینجور فکراکنی ها.تو باید درس بخونی. چه مثل مامان فوق لیسانستو بذاری دمه کوزه, آبشو بخوری چه بشی پرفسور حسابی

خب کجا بودیم

آره گلم . حالم خوب بود. هنوز خیلی  اذیتم نکرده بودی.

بابایی بیدارشد.

بفرما صبحانه.

به به نون وپنیر و کره ومربا.

ای بابا پسری چرا باز بی اشتهاشدی؟

دو سه لقمه می خوری و روتو بر می گردونی.

جفت پا میای میشینی وسط سفره.

گل مامان بفرما عقبتر. اینجا بده.

بابایی صبحانه شو میل می کنه و بالشت عزیزتر ازجونشو برمی داره وداد می زنه: گل پسر بیا اینجا

منم که بو بردم قضیه از چه خبره. گفتم: آره پسری بیا اینجا لالا.

بابایی می خنده.

می گم: واسه لالاکردن نیازی نیست پسرمو خوشخواب کنی مثل خودت. بفرما توی اتاق(البته با لحن خوب ها. اونقدراهم بد نیستم عزیزم)

وسط هال نمیشه.یا خواب یا تلویزون

بابایی می گه: خانومی می خوای منو از سر باز کنی.

می گم: حالم بد میشه روز جمعه ای وسط هال رختخواب پهن باشه. اونم یه روز بهاری.

راستی پسرم خیلی انرژی منفی دادم. آره؟

وای منو ببخش. اینارو می گم یکمی از روزگار منو بابا وخودت بدونی.

و الاه تو یکی یه دونه ای و بابایی گل سرسبد همه آقایونه.

بابایی بلند میشه بالشتشو می زنه زیر بغلشو. می گه: ماکه رفتیم. پسری بیا

خب منم می رم سراغ ناهار

ساعت 11 ست.فعلا ماهی رو بخوابونم توی پیاز وآبلیمو . واسه پختن زوده.

چند ساعت می گذره. بابایی هنوز لالا کرده.

حالا مامان داره دیگه باز حالش بد میشه.

میرم یه فیلم نگا کنم. 7روز در تبت با بازی براد پیت

وای پسرم

دست نزن

مثل برق میپری و دستگاه رو خاموش روشن می کنی.

مامان داغ می کنه دیگه

می ذارمت کنار اسباب بازیات. توام می زنی زیر گریه

بابایی بیدار میشه

منم یه اخمی می کنم و می رم سراغ ماهی پلو با سبزی

الان بعد ازظهرشده و ناهارو نخوردیم هنوز

چرا؟

آخه سفره رو پهن کردم. واسه تو بشقاب گذاشتم. برنج ریختم.

تا من برگردم.توام با قاشق وچنگال همه برنجارو پخش کردی روی فرشو سفره.

باباییم که قربونش بشم رفته توی بهر فیلم.

منم شرمنده پسرم آخه مگه یه مامان چقدر تحمل داره.

سفره رو جمع کردمو دوتاییتونو انداختم توی اتاق.

یه مدت گذشت. منم واسه تجدید روحیه رفتم بیرون خونه  و یکمی تنهایی راه رفتن

دلم نیومد و زودی برگشتم. اومدم سراغت. دیدم شیشه شیرتو برداشتی کنار بابایی لالا کردی.

بغلت کردم باهم رفتیم لالا.

حالا هردوتاتون مثل نی نی های مظلوم لالا کردین.

منم با اینکه به خودم قول داده بودم با وجود قبض بلند بالای دیروز تلفن یکمی مراعات کنم اومدنمو به اینترنت بازم عهدمو شکستمو اومدم.

گل مامان قصه ما به سر رسید. بابایی ما هنوز لالا کرده.

 

دوستتون دارم خونواده خوشخواب من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

کیمیا
26 فروردین 90 19:18
vay khoda chr khoshmel tamame khaterato neveshtin
zahra
27 فروردین 90 16:47
سلام من بازم اومدم خوشگل ماماني آرين مگه شما نگفته بودين كه فوق ديپلم دارين اما چرا اينجا گفتين فوق ليسانس؟

سلام زهرا جون. قربونت بشم . من واست ایمیل زدم نمی دونم به دستت نرسیده. اونجا توضیح دادم که من فوقم یعنی فوق لیسانس. اما فعلا بیکارم.دلم تنگ شده بود خانومی
سارا
28 فروردین 90 9:58
خیلی قشنگ بود گلممممم اصولا این بابایی ها جهعه رو به خواب می گذرونن
مامان صدف و سپهر
29 فروردین 90 12:32
سلام خواهر جونم. پس حدسم درست بود . جمعه كه ديدمت احساس كردم باز انرژي هميشگيو نداري پس بگو از دست همسر خوشخواب ناراحت بودي .غصه نخور نميدونم چرا آقايون فكر مي كنن خانوما چون توي خونه هستن پس استراحتشون كافيه و فقط اونان كه نياز دارن جمعه هاو كلا تعطيلاتو بخوابن . دردي است مشترك غصه نخور.
ZAHRA
29 فروردین 90 14:37
سلام خوش بحالتون من كه اندر خم كوچه هاي خاك خورده ي دانشگاه همچنان مانده ايم پس چرا اگه برام دلت تنگولبده بود زنگي اس مسي نزدي آبجي جوني ؟؟؟!!!!!!!نرسيده ميلت!!!!!!!!