سلامتی بهترین نعمته

ظهرت بخیر عزیز مامان

بعد از 5 یا 6 روز امروز صبح اومدیم خونه خودمون.

پدر جون که مارو گذاشت . من وتو موندیمو یه خونه سرد سرد.آخه این چند روز شومینه و بخاری رو در نبودمون خاموش بودن. اونم واسه خاطر یارانه و این جور حرفا.

سریع اومدم شومینه رو روشن کردم . توام که مثل همیشه لالا داشتی و نق نق می کردی. رفتیم دوتایی زیر پتوی گرم و شیر خوردن همانا ولالا کردن همانا.

قربونت بشم مامانی این چند روزه چقدر ضعیف شدی.

خداروشکر که بهتر شدی . جواب آزمایشاتم خوب بود.

لالا که کردی گذاشتمت توی تختت و در اتاقتو کشیدم تا گرم بشی.

اومدم سراغ لباساو وسایلی که برده بودیم. اوووووووووه ماشالاه انگاری از مسافرت برگشتیم .کلی ساک ودم ودستگاه.

همه رو مرتب کردم . غذای تووهم گذاشتم. دیگه باید حسابی تقویتت کنم تا دوباره انرژی ازدست رفتتو جبران کنی.

پسرکم

این چندروزه که بی حال وحوصله بودی تازه قدر لبخنداتو حتی نق زدن و شلوغ کاریاتو دونستم.

همش خدا خدا می کردم زودتر خوب بشی و بری سراغ کشوی سی دی ها و اونارو پخش کنی دور اتاق.

دوست داشتم زودتر دوباره بیای گیر بدی که دور خونه راهت ببرم

خلاصه که فدای همه شیطونیات این روزای گذشته جوونی مامان.

پسرکم

یه حرف ساده بهت بگم:

همیشه قدر سلامتی و روزای تلخ وشیرین زندگیتو بدون.

هر وقتی از زمونه دلگیر شدی و خواستی شکایت کنی حتما یه سری به بیمارستانا و دکترا بزن.

اونوقته که ببینی تو تنها نیستی از تو خیلی گرفتار ترهم هست.

گل مامان

این چند روزه به خودم گفتم طفلک اون مامان وبابا ه ایی که بچه هاشون یه بیماری لاعلاج یا ناشناخته دارن.

واسه خوب شدن 3تا دکتر عوض کردم . هرکدوم یه حرفی زدن و جز نگران کردن بیشتر من کاری انجام ندادن.

بازهم خدا دکتر خودتو خیر بده که آرومم کرد. کلیم باهم دعوا کرد که چرا اول پیش من نیاوردی. اصلا نیازی به آزمایش نبود.

من چه می دونستم شب نصف شب به دکتر دیگه به غیر از دکترای بیمارستانی که مثلا فوق تخصصی هستن دسترسی نداشتم.

خب هرچی بود به خیر گذشت.

دیگه گل مامان  کلی از مراسم چیدن هفت سین عقب افتادم. آخه کلی مطلب واسه تزیین سفره پیدا کرده بودم همه رو گذاشتم بعد از تولدت بخونم.

هنوز سبزه هم نذاشتم. مجبورم خاکشیر بذارم که زودتر سبز میشه. البته هرسال مامان بزرگ من سبزه همه رو سبز می کنه.

قربونت بشم پسرکم. همیشه سلامت وشاداب باشی