آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

تولدت مبارک بزرگ مرد تاریخ

1389/11/30 11:43
نویسنده : مامان نسترن
976 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

سلام گل مامان

 

یه روز خوب دیگه داره میاد بیا یکمی باهم حرف بزنیم

اول می خوام این چند خط رو بخونی و بعد خودت راجع به حرفام قضاوت کن:

 

پیامبر(ص) بچه ها رر دوست ‌داشتن و بااونها مهربون بودن و بازی می‌کردن.

 

حرف قشنگی پیامبرمون راجع به تو پسر گل زدن: فرزندان ما جگر گوشه‌های ما هستن

 

پیامبر نسبت به کودکان،خیلی ابراز علاقه و محبت و بااونها بازی می‌کردن و در حق کودکان دعا هم می کردن

 

یه روزی  یه مردی میاد پیش پیامبر(ص) و گفت که تا به حال کودکی رو نبوسیدم.حضرت گفتن: این شخص در نزد من از اهل آتش است».

 

 

الهی که قربون این همه مهربونیش بشم همیشه اول  آب رو  به کودک می‌دادن ،اگه  کودک اجازه می‌داد،به دیگران،قبل از کودک آب می‌دادن.

 

ایشون،حتی به خاطر گریه بچه نماز رو،بدون مستحبات و سریع خوندن.

 

پیامبر(ص)در زمانیکه  که عربهای نادون فرزندان دختر رو زنده به گور می‌کردن،دست دختر خودشون  رو بوسیدن و ایشون رومورد احترام  قرار ‌دادن.

یه روزی زن فقیری به در خونه رسول خدا(ص)اومد و همسر ایشون دونه خرمایی رو به او ن دادن.اون زن خرما رو بین دو دخترش تقسیم کرد و در این حال پیامبر(ص) فرمودن:«هر مرد یا زنی که محض خاطر پسر یا دخترش در معرض آزمایش قرار بگیره و این گونه فداکاری نشان بده این عمل نجیبانه و شرافتمندانه برای او باعث نجات از آتش جهنم خواهد شد».

 

 

پسر عزیز مامان

بعدها که بزرگتر شدی شاید به حرفهایی که الان می خوام بزنم خودت برسی.

من خودم خیلی دلم واسه مهربونیها وفداکاریهای پیامبر گلمون می سوزه.می دونی چرا؟

اگه یه چرخی توی شهر بزنی خیلی آدما رو می بینی که تسبیح به دست و قران خونای ماهری هستن. کلی مراسم روضه خونی و ......اداره می کنن.

اما وقتی وارد زندگیشون بشی می بینی از این همه حرف وحدیثی که بلدن هیچی رو در عملشون نشون نمی دن.

دلم می سوزه واسه  مهربونیای پیامبری که این همه از کوچیکترین قسمت زندگی آدما مثل همین  پاکی وتمیزی ظاهر تا برس به بزرگترین قسمتها مثل احترام به حق همدیگه .دروغ  حرف نزدن وخیلی چیزای دیگه توجه کردن.

اما الانه کمتر کسی رو می بینه که واقعا یه تسلیم شده واقی دین پیامبر باشه.

گل مامان ایکاش آدمها دل و عملشون یکی بود.

من خودم عزیزکم همیشه می گم خوش بحال اون آدمایی که انگشت شمارن توی خوبی مثل آمهایی که اینجا نبودن کشورهای دور زندگی می کنن و یه روزی از خواب بیدارشدن و رفتن دنبال خدا ودین واقعی.

اون آدما رفتن ورفتن و تحقیق کردن تا از جون ودل فهمیدن پیامبر کیه و چی می گه واز ماادما چی می خواسته.

این ادما شدن یه تسلیم شده واقعی. تک تک اعضای بدنش ایمان به فرستاده خدا آورد. وقتی می شینی پای حرفاشون با اون لهجه شیرینشون چقدر ساده و بی آلایش از پیامبر می گن. اونا وارد دنیای جدیدی می شن . تولدی دوباره .

این آدما به سادگی از کنار کوچیکترین حرفای پیامبر ردنمی شن. می خونن وعمل می کنن.

اما ما که از کودکی بهمون گفتن :

منم بچه مسلمان

کتابم هست قران

رسولم داده فرمان

 که وقت صبحگاهی

کنم شکر الهی

 

آره عزیزم منه بچه مسلمون  نمی دونم کجای بهشت رو می خوام بگیرم .تا این جور آدمای خوب واقعی در همه دنیا هستن.

 

پسرکم

مامان الهی قربونت بشه . تو مسلمونی اما دلم می خواد بزرگتر که شدی خیلی از اصول دینتو بری دنبالش و فقط به حرف من اکتفا نکنی. اینکه من بگم نماز بخون. محرم باید گریه کنی و ...فایده نداره.

برو دنبال حقیقت گلم ببین پایه واساس محرم چی بوده . برو ببین واقعا پیامبر چه جور آدمی بوده . 

اینکه الان  اسم پیامبر مهربونی رو با خشونت و زشتی می برن علتش چیه؟ چرا هرجا کشتن وترور حرفش میشه می گن این کار مسلموناس.

برو ببین پسرکم به پیامبر کمک کن تا همه دنیا خوبیهاشو بدونن.

 

یه حرف کوچیکم دارم با خود پیامبر مهربونی

عزیز پیام آور من دوست داشتم اینجا بودین سر می ذاشتم رو پاهاتون  ویه دل سیر گریه می کردم. از خودم بدم میاد که  شمارو درحد کتابای درسی می شناسم.

این قدر خوبین که دلم می  سوزه چرا  واقعا چرا این همه  زشتی باید توی جایی باشه که همه اسمشونه به تو ایمان دارن.

عزیز پیام آور من فقط می دونم اونقدر خوبی که باهمه بدی من بازم منو به آرزوهام رسوندی .

عزیزم پیامبر مهربونیها پسرم رو مراقبت کن. نذار توی این دنیای شلوغ گم بشه.

اونو به آرزوهاش برسون.

 

دوستت دارم.

 

تولدت مبارک  بزرگ مرد تاریخ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان قندعسل
30 بهمن 89 12:34
سلام آفرين...صدآفرين خاله نسترن جونخيلي خوشحال شدم متنتو ديدم
سارا
30 بهمن 89 12:48
سلام نسترن جون چه حرفهایی قشنگی واسه گل پسرت نوشتی امیدوارم هم اون هم خودت به همه آرزوهاتون برسید
مامان فرشته
30 بهمن 89 13:26
سلام نسترن جونم ............ سلام عزیز خاله آرین جونم قربونت برم خوفییییییییی ؟ این عید رو پیشاپیش بهتون تبریک می گم متنت خیلی قشنگه خوش به حال آرین جون با این مامان با معلوماتش
اعظم
30 بهمن 89 16:25
سلام نسترن جون ...........جالب بود.خوشبحال گل پسرت که همچین مامانی داره ........خوش باشین
بابای صدف
30 بهمن 89 18:34
-------------------------------------------------------------------------------- وبلاگ قشنگیه این داستانک را هم به همه مادران تقدیم می کنم زخم ها ی دوست داشتنی چند سال پيش در يك روز گرم تابستاني در منطقه ای ساحلی، پسر كوچكي با عجله لباسهايش را در آورد و خنده كنان داخل درياچه شيرجه رفت. مادرش از پنجره كلبه نگاهش مي كرد و از شادي كودكش لذت مي برد. مادر ناگهان تمساحي را ديد كه به سوي فرزندش شنا مي كند، مادر وحشت زده به طرف درياچه دويد و با فرياد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود. تمساح با يك چرخش پاهاي كودك را گرفت تا زير آب بكشد. مادر از راه رسيد و از روي اسكله بازوي پسرش را گرفت. تمساح با قدرت مي كشيد ولي عشق مادر به كودكش آن قدر زياد بود كه نمي گذاشت او بچه را رها كند. كشاورزي كه در حال عبور از آن حوالي بود، صداي فريادهاي مادر را شنيد، به طرف آن ها دويد و با چنگك محكم بر سر تمساح زد و او را كشت. پسر را سريع به بيمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودي نسبي بيابد. پاهايش با آرواره ها تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روي بازوهايش جاي زخم ناخن هاي مادرش مانده بود. خبرنگاري كه با كودك مصاحبه مي كرد از او خواست تا جاي زخم هايش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را كنار زد و با ناراحتي زخم ها را نشان داد، سپس با غرور بازوهايش را نشان داد و گفت: اين زخم ها را دوست دارم؛ اينها خراش هاي عشق مادرم هستند
مامان حسین
30 بهمن 89 18:44
سلام به ارین جان و مامان مهربونش که این
حرفای قشنگ را براش مینویشه.راستی گل
خاله تولدت مبارک.از اینکه لینکمون کردی ممنون.با اجازت منم لینکت میکنم

ممنونم عزیزم
سهیلا
30 بهمن 89 21:46
سلام وبلاک خیل جلبی دارید و همینطور پسر خوشگلتون رو خدا براتون نگه داره من یه پسر نازی دارم اسمش محمد معین هستش خوشحال میشم با هم در ارتباط باشیم و مطالب بنویسیم با سپاس
مامان فرزانه
1 اسفند 89 0:59
سلامی دوباره امیدوارم همیشه پسر با ایمانی داشته باشی مرسی که در نبود من به ما سرزده بودی