تب بی دلیل
نزدیکای ظهر بود که عمه جون زنگ زدن که شب با هستی جون و ستایش خانومی میان خونمون.
به خودم گفتم شام درست کنم که اینبار خجالت زده عمه جون نشم.
خودم هوس لازانیا کرده بودم. در اوج گرمای ظهر رفتیم باهمدیگه سرکوچه و ازسوپری دو بسته لازانیا گرفتم.
از خودم تعجب کردم که چطور شده زرنگ شدم و اومدم خرید اونم این وقت روز.
غذارو جلوتر آماده کردم تا شب راحت باشم.
عصری شد که عمه جون دوباره زنگ زدنکه هستی جون تب کرده و نمی تونن بیان. کلی باعمه جون همدردی کردم و یکمیم حالم واسه لازانیایی که وسط دیس بود ومنتظر بود با سالاد تزیین بشه سوخت. به خودم گفتم اومدیم بعد ازعمری از خودم یه هنر نشون بدیم هااااااا
یکساعتی گذشت شما که ماشاالاه مشغول شیطونی بود یهویی نمی دونم چی شد این ویروسه از سیم تلفن اومد چی شد که حس کردم بدنت داغه. ساعت 7 شد که بابایم رسید خونه . دست زد به سرت دید داغی. وقتی بابایی که همیشه به من می گه نه هیچی نیست بچه سالمه , بگه شما داغی وتب داری پس حتما تب داری.
خدای من باورم نمیشه : آخه چی شد بی مقدمه . نه عطسه ای نه سرفه ای.گفتم نکنه اون تب خطرناکه ( اسمشو نبره ......) خداروشکر استامینفون خونه داشتیم اون کاملا سر بسته و دست نخورده.
دوبرابر وزنت قطره رو دادم و بی حال شدی. تنت داغ شده بود . ازشدت حرارت بدنت , من حس می کردم خودم داخل کوره ام.
ساعت 9 بود که شامو آوردم چن قاشقی خوردی و دیگه فرصت به جمع کردن سفره ندادی. همونجا توی بغلم خوابیدی.
دستمال آوردم و تاساعت 2 صبح بالای سرت نشستم و پاشویت کردم. ترسیدم بخوابم شما یهویی دوباره تبت بره بالا.به زور کتاب خودمو بیدار نگه داشتم. ساعت 2شد بابایی رو صدازدم که بیاد با کمک هم قطره استامینفون رو بهت بدیم.
و شما دوباره خوابیدی.
چقدر مظلوم میشی اینجوروقتا عزیزکم
ساعت 8صبح بود که بیدارشدی.
نون و پنیر آوردم یه لقمه خوردی و دیگه لب نزدی. ساعت 10 یه تخم مرغ آبپز کردم دادم دستت و خوردی به زردهش که رسیدی طبق معمول دادی دستم. بازم خداروشکر. همش به خودم می گفتم زرده مرکز آهن وپروتینه که شمام نمی خوری. آخه آخرین باریکه بردمت دکتر بهم گفت باید 2تا تخم مرغ در روز بخوری. کلا در روز 13گرم پروتین بدنت نیاز داره. ازاینترنت فهمیدم که اصل پروتین تخم مرغ توی سفیدشه( 6گرم پروتین). خیالم راحتشد. آخه کارم شده فقط حساب و کتاب کردن آهن و پروتین وروی هر مواد غذایی که می خوری. قبلا اصلا توجهی به برچسب روی مواد غذایی نداشتم.
خلاصه که عزیزم امروز صبح یه چندتا عطسه زدی . ازترسم سریع سرماخوردگی بهت دادم. الانم درحالیکه مشغول لگو بازی بودی. همون وسط روی لگوها خوابت برد.
الهی همیشه سالم باشی عزیزم. حالا میفهمم همیشه واسه مامانا شاعرا می گفتن تاصب به پام نشستی چه معنی داره.
امیدوارم همیشه قدرشناس همه آدمایی باشی که دوستت دارن