آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

تب بی دلیل

1391/3/4 12:12
نویسنده : مامان نسترن
1,851 بازدید
اشتراک گذاری

نزدیکای ظهر بود که عمه جون زنگ زدن که شب با هستی جون و ستایش خانومی میان خونمون.

به خودم گفتم شام درست کنم که اینبار خجالت زده عمه جون نشم.

خودم هوس لازانیا کرده بودم. در اوج گرمای ظهر رفتیم  باهمدیگه سرکوچه و ازسوپری دو بسته لازانیا گرفتم.

از خودم تعجب کردم که چطور شده زرنگ شدم و اومدم خرید اونم این وقت روز.

غذارو جلوتر آماده کردم تا شب راحت باشم.

عصری شد که عمه جون دوباره زنگ زدنکه هستی جون تب کرده و نمی تونن بیان. کلی باعمه جون همدردی کردم و یکمیم حالم واسه لازانیایی که وسط دیس بود ومنتظر بود با سالاد تزیین بشه سوخت. به خودم گفتم اومدیم بعد ازعمری از خودم یه هنر نشون بدیم هااااااا

یکساعتی گذشت شما که ماشاالاه مشغول شیطونی بود یهویی نمی دونم چی شد این ویروسه از سیم تلفن اومد چی شد که حس کردم بدنت داغه. ساعت 7 شد که بابایم رسید خونه . دست زد به سرت دید داغی. وقتی بابایی که همیشه به من می گه نه هیچی نیست بچه سالمه , بگه شما داغی وتب داری پس حتما تب داری.

خدای من باورم نمیشه : آخه چی شد بی مقدمه . نه عطسه ای نه سرفه ای.گفتم نکنه اون تب خطرناکه ( اسمشو نبره ......) خداروشکر استامینفون خونه داشتیم اون کاملا سر بسته و دست نخورده.

دوبرابر وزنت قطره رو دادم و بی حال شدی. تنت داغ شده بود . ازشدت حرارت بدنت , من حس می کردم خودم داخل کوره ام.

ساعت 9 بود که شامو آوردم چن قاشقی خوردی و دیگه فرصت به جمع کردن سفره ندادی. همونجا توی بغلم خوابیدی.

دستمال آوردم و تاساعت 2 صبح بالای سرت نشستم و پاشویت کردم. ترسیدم بخوابم شما یهویی دوباره تبت بره بالا.به زور کتاب خودمو بیدار نگه داشتم. ساعت 2شد بابایی رو صدازدم که بیاد با کمک هم قطره استامینفون رو بهت بدیم.

و شما دوباره خوابیدی.

چقدر مظلوم میشی اینجوروقتا عزیزکم

ساعت 8صبح بود که بیدارشدی.

نون و پنیر آوردم یه لقمه خوردی و دیگه لب نزدی. ساعت 10 یه تخم مرغ آبپز کردم دادم دستت و خوردی به زردهش که رسیدی طبق معمول دادی دستم. بازم خداروشکر. همش به خودم می گفتم زرده مرکز آهن وپروتینه که شمام نمی خوری. آخه آخرین باریکه بردمت دکتر بهم گفت باید 2تا تخم مرغ در روز بخوری. کلا در روز 13گرم پروتین بدنت نیاز داره. ازاینترنت فهمیدم که اصل پروتین تخم مرغ توی سفیدشه( 6گرم پروتین). خیالم راحتشد. آخه کارم شده فقط حساب و کتاب کردن آهن و پروتین وروی هر مواد غذایی که می خوری. قبلا اصلا توجهی به برچسب روی مواد غذایی نداشتم.

خلاصه که عزیزم امروز صبح یه چندتا عطسه زدی . ازترسم سریع سرماخوردگی بهت دادم. الانم درحالیکه مشغول لگو بازی بودی. همون وسط روی لگوها خوابت برد.

الهی همیشه سالم باشی عزیزم. حالا میفهمم همیشه واسه مامانا شاعرا می گفتن تاصب به پام نشستی چه معنی داره.

امیدوارم همیشه قدرشناس همه آدمایی باشی که دوستت دارن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان سهند
4 خرداد 91 12:50
سلام عزیزم در این شبهای نورانی من و گل پسرم رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید
سمانه مامان پارسا جون
4 خرداد 91 12:52
شما هم واسه ما دعا کن نسترن جون ایشاا... که امیرعلی جون همیشه تنش سالم و لبش خندون باشه در کنار شما
مامان ماني جون
4 خرداد 91 16:32
الهي شكر كه چيزي نيست ميبيني من با تب دو ماهه ماني جونم چي ميكشم؟
مامان آرشیدا قند عسل
4 خرداد 91 18:22
با دوره عزیزم نبینم پسرمون بی حال باشه
مامان آرشیدا قند عسل
4 خرداد 91 18:25
اشب شب لیله الرغاب شب آرزوهاست چشماتو ببند و آروم بگو خدایا من عاشق توام و به تو نیاز دارم به قلب من بیا این شب رو به همه دوستان یاداوری کن امید که از باغ دعاشون یه گل هدیه بگیری به یادم باش التماس دعا.
مامان گیسو جون
4 خرداد 91 22:53
سلام نسترن جونم مامان نمونه چطوره ؟ الهی هیچ وقت مریض نشه این جیگر من نسترن گلم امشب از خدا برات بهترینها رو آرزو می کنم
مامان علي خوشتيپ
4 خرداد 91 22:59
الهي بميرم براي عزيز خاله.ايشاالله زودتر خوب بشه از اين ويروسا تو هوا زياد هست.كاريشم نميشه كرد
دایی بنی جون
5 خرداد 91 15:30
سلام امیدوارم که خوب شده باشه کوچلو تپلی و همیشه در سلامتی باشی در کنار کسانی که دوست دارن و عاشقت هستن.
آوين
5 خرداد 91 16:00
ممنونم از اينكه در شب آرزو ها به يادم بودي و برام دعا كردي و از اينكه ميبينم حال گل پسري خوب شده خيلي خوشحالم
سمیرا
5 خرداد 91 16:00
الهی بمیرم . خیلی مراقبش باش تو گرمای این روزام پسرمونو نبر بیرون مامانی
گیلدا
6 خرداد 91 9:19
سلام نسترن جون.راست میگی منم اونقدر به النا حساس شدم که همسری صداش دراومده.بهم می گه اینقدر این بچه رو از این دکتر به اون دکتر می بری تا بالاخره یه مریضیی براش پیدا کنی .چی بگم واله.طبق قانون جذب از هر چی بترسی سرت می یاد.پس منم دارم سعی می کنم که به خدا بسپارمش و برای همه نی نی ها هم دعا کنم تا سالم باشن و یه کم بی خیال بشم.تو هم سعی کن یه کم از استرست کم کنی تا پسر گلت هم راحتتر زندگی کنه.براتون دعا می کنم.شاد و سلامت باشید
مامان گیلاس
6 خرداد 91 14:03
سلام امیر علی جون چطوره؟انشالله که خوب شده .خیلی مواظبش باشین.هوای شهر ما که حسابی خراب شده و اصلا نمیتونیم بریم بیرون.
سیدمهدی
7 خرداد 91 19:45
سلام پاک فراموشون کردیاااااااااااااااااااااااا.
الهه مامان یسنا
8 خرداد 91 10:59
عجب ویروسی که از سیم تلفن هم منتقل میشه... الان حال امیر علی بهتره ؟؟
نسرین مامان باران
8 خرداد 91 12:34
سلام نسترن جون . امیرعلی چطوره ؟ امیدوارم خوب شده باشه . شبهایی که بچه ها مریضن خیلی به مامانها سخت میگذره .
مامان میترا
8 خرداد 91 14:43
امیدوارم دیگه مریض نشه
مامان ماهان
20 خرداد 91 17:53
ای جونم الهی دیگه هیچ وقت مریض نشی عزیزم