تولد صدف جون مبارک
دختر خاله عزیز ودوست داشتنی پسر گلم
تولدت مبارک عزیزم
با یه هفته تاخیر امشب تولد صدفی جون بود.
شما دوتا 40 روز فاصله سنی دارین .ورفته رفته تا حدودی رابطتتون داره بهتر میشه . البته صدفی از اول هم با شما مشکلی نداشت. اما شما..........
شب خوبی دست خاله جون و عمو جون درد نکنه.
تنها مشکل,اجرای مراسم فوت کردن شمعا بود که به هیچ وجه من الوجوهی به صدفی این اجازه رو ندادی و ده بار داداسپهر شمع رو روشن کرد و هر ده بار شما از صدفی زودتر شمع رو خاموش کردی.
قربونت بشم یه جورایی نمی دونم چرا حس کردی مالک تولد شدی. رفتی سراغ کادو ها بعدشم کیک. طفلکی صدفی خواست یه ناخنکی بزنه به کیکش , که شما سرش دادکشیدی که : نههههههههههه تولد منه , دست نزن صدف
الهی قربون قلدری و مهربونی و شیطونیت بشم که خیلی با قدرت حریف همه میشی( این خوب نیست. من دوست ندارم پسرم یکه بزن بشه )
خب بریم سراغ عکسا که خیلی خوابم میاد
شب تولدت دلم رو هدیه دادم صدفی جونم
کیک خوشگل وخوشمزه صدفی جون. با یه خنده خوشگل پسر گل
دو عدد نینی شیطون که هر کدوم رفتن توی بهر کار خودشون. یکی در حال ناخونک زدن یکیم سعی داره واسه صدمین بار امتحان کنه که میتونه شمع رو فوت کنه
اینم پسر کوچولوی قصه ما که لباسی رو که واسه هدیه اورده بود خودش پرو کرد.
نمی دونم چرا پسری اینقدر عاشق کارای خانومانه ای. چادر سر کردن و کفشای پاشنه دار پوشیدنو ......