برپا برجا
یه پیشرفت جدید توی زندگی جدید زمینیت می دونی چیه خوشگلم؟
حس استقلالی رو که مدتی بود تاحدودی با راه افتادن بدون تعادل و با کمک گرفتن از وسایل خونه بدست آورده بودی.
از امروز کامل کردی
چه طور؟
مثل همیشه که در حال راه رفتن بادستای بازبودی
جوریکه انگار از همین الان علم فیزیک اومده به کمکت و بهت می گه دستاتو دوطرف باز نگه دار جوریکه داری روی طناب مثل بندبازای حرفه ای راه می ری تا تعادلت حفظ بشه.
توام توی عالم خودت و بی توجه به اطرافت و فقط فقط مقصد واست مهمه .
یهویی تلپی پخش زمین میشی
یه نگاه دوروبرت میندازی
می بینی نخیر از مامان خبری نیست انگار باید خودم به فکر خودم باشم
یاعلی
دستاتو میذاری زمین و آهان واخ اوه
برپا
حالا من از کمینگاه خودم میام بیرون.
افرین پسر
دست بزنین
دیگه خوشت اومده آره.
دوباره میشینی زمینو . اینبار بدون توجه به اطرافت بلند میشی.
پسر خوبم
همینه آره .
نکته :
توی دنیا یی که تو توش قدم گذاشتی . خیلی نمیتونی به بقیه تکیه کنی. باید بتونی خودت از پس کارهات بر بیای.
اگه 1000 بارم عین ادیسون بنده خدا شسکت خوردی حتما مرتبه 1001 موفق میشی برقی چیزی اختراع کنی.
پس واسه رسیدن باید براهت ادامه بدی. نگا نکن که توی این راه چی ازدست می دی . رسیدن به مقصد تلخی شکستو جبران می کنه.(اینم از کلمات قصار مامان برگرفته از تراواشات کتابهای نخونده تلمبارشده)
الهی من قربون پسرم بشم که جدیدا زمان شام خوردن یاد گرفته باقاشق غذای بشقابشو ریخته پاش کنه اطرافش.
مهم نیست . اصلا نمی خواد نگران اعصاب داغون شدن مامان بشی.
دیگه مامان شدم واسه این جور مواقع.
تحمل می کنم.
به این امید که فردا کمتر از پرفسور نشی. نخیر پرفسور بالتزار حساب نیست.
پرفسور آرین خراسانی ملقب به حسابی ثانی
چرا می گم پرفسور؟
دلیل دارم عزیزم.
یه بازی فکری خاله جون عیدی بهت دادن. که یه جوجه ست .تو باید شکلهای مختلف رو داخلش بذاری.
اوایل خیلی مشتاق نبودی. گفتم نکنه پسرم اهل درس ومشق نیست.
تااینکه چند روزیه که یهویی علاقه مندشدی.
حالا هرچی دستت میاد میندازی داخلش.
قربونت بشم باهوش من.
نگا مامان چقدر چاق شد. بسکه ذوق زدم