تولد دوباره
حکمت جشن تولد و این که این رسم وآیین شیرین ودوست داشتنی از کجا نشات گرفته رو نم یدونم.
اما هرچی که هست هرساله می خواد بهت یاد آوری کنه اون لحظه باشکوه ورود به دنیای تازه تر وشروع یک ماموریت جدیدرو.
اینکه سر یه قرار همیشگی ,یه ساعت به یاد موندنی , چی بین تو وخدای توگذشت تا رسیدی به دنیا.
گاهی به دلم می گم ایکاش یکمی هواسمو بیشتر جمع می کردم و اون لحظه و قول وقراراموبا خدا بیشتر مرور می کردم.
پسر گلم
عزیزدردونه مامان
سه سال گذشت.
سه سال با کلی تجربه های جدید. از خندیدن و نشستن و بلندشدن تاشناخت یک به یک اعضای بدنتو , دندان درآوردن و حالاهم درآستانه سه سالگی: نیاز به دوست وهمبازی. بازی های پرجست وخیز, بوسیدن پرعشق مامان
همه این تحولات درتو مبارک.
عزیزکم , ازت پرسیدم دوست داری جشن تولدت چه شکلی باشه, یا به اصطلاح چه تمی باشه ؟ گفتی ماشین اباد.
(بگم درتوضیح که: ماشین آباد اسم یه سی دی از انیمیشن داداش سیاست که هنوز موفق به خریدش نشدیم. اما تو دوسش داری)
به چند فروشگاهی که سرزدم , هیچ ریسه ای , شرشره ای و خلاصه چیزی که بشه ربطش داد به ماشین پیدا نکردم.
اوضاع وشرایط اقتصادی و اون هم دم دمای شبای پرزرق وبرق عید که پسته شده کیلویی 40 هزارتومان, دلم نمیاد پول حلال بابایی بنده خدارو بریزم توی شکم مغازه دارا.
اصل اینه که من خوشم تو خوشی با دل من.
اصل اینه که تولدت رو به یا داشته باشیم.
مامان تمام تاشش رو می کنه که واست جشن تولدی به یاد موندنی واست بگیره . با کمترین ریخت وپاش.
امسال تولدت رو زودتر می گیرم . چون 20 ام افتاده وسط هفته و یکمی واسه خواب آلوهای خونواده سخته تا دیر وقت بیدار موندن. پنجشنبه شب می گیرم که جمعش تا شب همه بخوابن.
دیشب از استرس روز پنجشنبه نمی تونستم بخوابم. یه لحظه فکر کردم چقدر خوب میشد جشن تولدت رو بریم توی یه پرورشگاه بگیریم. بازبه خودم گفتم نکنه بچه ها ناراحت بشن. اما خوب گفتم چند سال دیگه که بزرگتر شدی واسه درک معنی واقعی نوع دوستی و مهربونی , حتما باهم یه سری می زنیم پرورشگاه حالا به هر بهونه ای.
کلی لباس و اسباب بازی نوزادی و تا سه سالگیت رو نگه داشتم واست ,شاید یه زمانی بخوای ببینیشون.
دلم می خواد اگه دوست داشتی اونا رو هدیه کنی به کسایی که نیازمندن.
دوستت دارم پسرم.
پیشاپیش تولدت مبارک