پنجشنبه که گذشت
پنجشنبه که بابایی عصری از کارخونه اومد, لباس پوشیدیم بریم بیرون دور زدن که شما ( منم که خیلی خیلی) عاشقشی
رفتیم بند گلستان یا همون سد گلستان که فکر کنم از اونوقتا که کوچولو بودم تا حالا دیگه نرفته بودم.
هر وقت میریم طرقبه وشاندیز از کنارش رد میشیم.
امسال واسه خاطر بارندگیهای خوبی که داشتیم سد پر آّب بود و خیلیم شلوغ
شهر بادی که خیلی دوسش داری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی