مامان دوستت دارم
امروز صبح با وجود کلی بارندگی که بی حدو حساب بود, یهویی با دوست جونم به سرمون زد پیاده بریم خرید.
ازخونه که زدیم بیرون تازه متوجه بارون شدم. خواستم برگردم , زنگم زدم به دوست جونی اما جواب نداد. مجبور شدیم دوتایی تلک و تلک راه افتادیم.
یه اتفاق بدی که افتاد امروز این بود که جنابعالی طبق معمول شیشه شیرتون که میل کردین اونم نصفه با کلی نباتو تشکیلات , مجبور شدم شیشه رو بذارم توی کیفم. اما از بخت بد تموم شیرا ریخت توی کیفمو گوشی عزیزمو داغون کرد. الان فقط یه صفحه سفیده. مجبور شدم گذاشتمش توی ظرف برنج.
راستش دیروز یکی از هنرامو رو کردم. بلاخره طلسمو شکستمو امتحانی شکلات نارگیلی که دستورشو از مامی سایت گرفته بودم درست کردم. خیلی ذوق کرده بودم کلی عکس ازش گرفتم تا واست بذارم. دیشب واسه خاله جون که بردیم تعریف کردن.
اما می خوام گریه کنم, گوشیییییییم
حتما سوخته
من عکس می خوام
گل پسری حالا چیکار کنم
آهان درضمن یه اتفاق خوشگلم اول صبحی پیش اومد
پسر ناز نازی من
ملوس من
وروجک من
امروز صبح که می خواستم واست قلقلی بیارم اومدی توی آشپزخونه چسبیدی به پاهام.
می دونی چی گفتی:
گفتی: دوشت دارم مامان من
وااااااااااااااااااااااااااااااای
اصلا بی خیال گوشی فدای سرت
عزیزم به من گفت دوستت دارم