ویروس از خدا بی خبر
دیروز صبح نزدیکای ساعت 10 بود که باهم واسه چکاپ ماهانه رفتیم مرکز بهداشت.
استرس اینکه وزن گیریت چطورشده و کمبود وزن نداشته باشی داشت منو می کشت.
نشوندمت روی ترازویی که تا دیروز باید توش لالا می کردی تا بشه وزنت کرد.اما حالا ماشالاه تمام قد جا نمیشی.
خداروشکر وزن گیریت باتوجه به کم اشتهاییت که اونم واسه خاطر دندوناته خوب بود.
پایان 15 ماهگی شدی 9کیلو و 600
البته هنوز زیر خط نموداری. اما بازم بدک نبود.
قدت شده 83 سانت که معلومه پسر قد بلند و رشیدی میشی چشمم کف پات.
آخی
انگاری این خوشی مامان همیشه نگرون خیلی لحظه ایه.
برگشتیم خونه
شبم هواکه خنکتر شد رفتیم پارک
کلی خودتو با شیطونیات به همه نشون دادی
شب شد و رفتیم لالا
ساعتای 1 بود که یهویی چشم باز کردم دیدم نشستی توی جات و ببخشید استفراغ
واااااااای خدای من
ترسیده بودی.
لباساتو عوض کردمو . توام که خیلی خوابت میومد سریع رفتی لالا
اما تاصبح 10 مرتبه بیدارشدی
استفراغ
داشتم دیونه میشدم .
ساعت 6بود که دیدم فایده نداره
بابابایی رفتیم دکتر
کلی جیغ و داد کردی تا گذاشتی معاینه بشی
دکتر گفت یه نوع ویروسه
ای بابا من نمی دونم این ویروس ........ چرا اد باید بیاد توی دل تو
شب تولدتم همین جور شد
حالام
آمپول
خدای من
منکه طاقت ندارم
بیرون وایسادم بابایی رفت داخل
قربون اشکات بشم
خدا منو ببخشه که هر وقت مریض میشه می گم غلط کردم دیگه صبورتر میشم
ازصبح پدر جونو آنا جون اومدن خونمون
تا ظهر خوب بودی
اما 6 مرتبه تا حالا شکم کار کرده
یکمیم تب داری
میترسم شاید گرما زده شدی
لب به غذا که اصلا نزدی
الانم لالا کردی
قربونت بشه مامان
تورو خدا خوب شو
تا میای یکمی جون بگیری , این ویروس....... نمی دونم از کجا پیدا میشه