مامان باز خواب تازه واست دیده
حال واوضاعم بهترشده. نم یدونم چه حسیه که گاهی سراغم میاد.
اما امروز خوبم . از اون روزای خوبی که کم سراغم میاد و وقتیم میاد تا یه مدت حالمو خوب می کنه.
دیگه بهتر شدی. هنوز دونه های آبله مرغونی اثرشون رو دارن. اما بازم خداروشکر .
ضعیفترازهمیشه شدی.
بستمت به عصاره وتقویتی تا دوباره سرحال بشی عزیزکم.
ماه آخر مهد رو نذاشتم بری. چون دیگه چیزی به آخر سالت نموند. بابایی خیلی موافق رفتنت نیست.
واست یه برنامه جدید دارم.
نم یدونم بزرگتر که بشی علاقه به چی پیدا م یکنی. اما هنوز تا جایی که حرفم خریدار داره , کارخودمو می کنم.
حداقل دلم رو خوش می کنم.
پسرگلم با کلی تحقیق و تفحص به این نتیجه رسیدم ژیمناستیک مادر ورزشهاست.
هرچند دو میدانی هم حووی ژیمناستیکه.
الان دوجلسه ست که پسرگلم میره کلاس.
با اون تن وبدن لاغرت , توی لباسای چسب ژیمناستیک به قول استادت آدم دلش نمیاد بهت دست بزنه.
اونقدر هیجان دارم که نگو.
از الان دارم تورو یه قهرمان می بینم.
البته اینا همش حس مادریه . معلوم نیست آینده چی پیش میاد.
استاد ازت راضیه.(شما مربی رو اینجور صدا میزنی)
دیروز استادت گفتن یه هفته بهش شیشلیک بدین بذارین جون بگیره. آدم دلش نمیاد بهش دست بزنه.
قربونت بشم که با همین جثه به قول خودت ازدیوار راستم بالا میری