آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 9 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

جشن آموخته ها

1392/11/20 8:41
نویسنده : مامان نسترن
1,729 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه 18بهمن ماه 92 متفاوت ترین  جمعه ای بود که تا بحال تو ی عمر چندساله ام  تجربه کردم.

اولین جشن فارغ التحصیلی پسر گلم بود.

یه دوهفته ای باهم نقشتو توی خونه تمرین کردیم. البته بهتره بگم تمرین کردم. دریغ از تکرار تو ووای از تکرارهای من.

روز جشن سرتا پا اظطراب بودم. 

ساعت 3 زمان شروع جشن بود.

باسلام وصلوات از زیر قران ردت کردم. 

بابایی به کارام خندید. گفتم تو درکم نمی کنی . نمی دونی چه حسی دارم.

این اولین پله شروع موفقیت پسرمه.

هر3 تایی راهی شدیم. می تونستیم فقط یه مهمان بیاریم. خاله جون و صدفی ام اومدن.

خداروشکر. همه چی خوب بود.

از لحظه ای که رسیدیم با بچه ها و آرزو جون رفتین تا آماده بشین.

دل تو دلم نبود. هزارجور فکر سرم اومد. 

اگه نخونی .اگه یادت بره. اگه گریه کنی. اگه .........

خاله جون می گن من بااین استرسم چطور می خوام پا به پات تا پله آخربیام. تا دانشگاه.

دست خودم نیست. امیدوارم روزی برسه که منم به آرامش برسم.

نقشتو هنوز حفظم برات می خونم. ازبس تکرار کردم. صبح روز جشن چشامو که واکردم توی مغزم دایم تکرار میشد

بال وپرم سفیده

لک لک ماهیگیرم

هم قورباغه هم ماهی

ازدریاچه می گیرم

 

توی خونه بارها بهت می گفتم مامانی بلند بخونی . تا صدات آخر سالن برسه.

سرود ایرانتون که شروع شد. من وخاله جون وبابایی مردیم ازبس خندیدیم. اونقدر جیغ میزدی که نگو.

هنوز صورتت خاطرمه.

چشاتو میبستی و تاجایی که میشد دهنتو باز می کردی. گفتم دیگه تار صوتی برات نمی مونه.

عاشقتم .عاشق همین کارای کوچیکت.

هرچی شعر بلد بودین رو گروهی خوندین.

باورم نمیشد .پسر کوچولوی من خودمو می کشم توی خونه واسم یه شعر بخونه. وتی ازمهد میای می گم امروز چیکار کردی. چی یاد گرفتی. هیچی نمی گی. می ترسی چشمت بزنم.

عاشقتم کوچولوی دوست داشتنی من 

فقط تونستم همین دوتا عکس رو ازت بگیرم. چون خودشون فیلمبرداری کردن ونذاشتن کسی عکس وفیلم بگیره

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

یک عاشقانه آرام
20 بهمن 92 9:17
ای جون پسر قشنگممممم در ضمن خانمی اصلا این حرفارو نزن من میدونم سرت حسابی شلوغه و ازت انتظاری ندارم فقط دوس دارم خوب و خوش ببینمتون.همین برام کافیه
مامان دخترم 88
20 بهمن 92 9:26
س. انشاا... همیشه سلامت و شاد باشه و شاهد موفقیتهای بزرگتر و بیشتری از پسر گلتون باشید.
الهه مامان یسنا
20 بهمن 92 19:15
ای جانم... چقدر حس خوبیه که بچه ات رو اون بالا بالاها ببینی..
*یاسمین*
21 بهمن 92 16:48
ایشاله جشن فارغ التحصیلیت در دانشگاهمامانی دیدی همه چی خوب پیش رفت،این همه استرس شاید بعدها خدا نکرده گریبانگیر آرین جون بشهبعضی از بچه ها،بخصوص پسر بچه ها زیاد دوست ندارن تو خونه شعر بخوونن و در جمع خودشون خیلی راحت این کار رو میکنن،پس انقد به گل پسرت فشار نیار تا زده نشه.البته میدونم شما مادر فهیمی هستی فقط محض یاد آوری گفتم عزیزمموفق باشید
مامان محمدحسین
21 بهمن 92 20:37
عزیز دلمی...ان شاء ا.. جشن دامادی گل پسری رو بگیری...
مامان گیسو جون
23 بهمن 92 0:42
عزیزممممم الهی همیشه موفق باشی
مامانی کسرا
24 بهمن 92 20:18
خدا رو شکر که همه چی به خوبی و خوشی تموم شده اما اینهمه استرس واسه چی آخه؟؟؟!!!! نکن ،بذار این بچه به زندگیش برسه عزیزم امیدوارم همیشه در کنار هم خوب و خوش باشید ،بدون استرس و نگرانی و در کمال آرامش
گيلدا
26 بهمن 92 8:27
سلام.به به بسلامتي.به اميد شكوفايي همه استعدادهاي اين كوچولوي دوست داشتني.النا بعد از عيد مي ره كلاس.فعلا براي خودش آزاده و تا مي تونه بازي مي كنه و ريخت و پاش.بسكه جمع كردم باورت نميشه ديگه دارم ديوونه ميشم.ولي بازم هر كي مي ياد خونمون مثل بازار شام مي مونه.چه ميشه كرد.اين سن همينه. با بهترين آرزوها براي شما دوست عزيزم
سمانه مامان پارسا جون
27 بهمن 92 18:35
عزیزم چه حس خوبیه عالیه ایشاالله فارق التحصیلی دانشگاهت گلم
سمیرا
28 بهمن 92 22:26
وایییییی عزیزم چقدر نازو بامزه شده، فارغ ااتحصیلیت مبارک عزیزم ان شاا... فارغ اتحصیلی دکترا
خاله نسرین
30 فروردین 93 19:00
قربونت برم هنرمند کوچولوی من. اجرات عالی بود خاله .آفرین به هوش و تواناییت. امیدوارم تو جشن سوگندنامه بقراطت شرکت کنم. آقای دکتر آرین خراسانی به بخش ......... نمی دونم چی چی!!!
zahra
10 خرداد 93 13:47
سلام جشن دانش آموختگیش مبارک انشالله جشن فارغ التحصیلی دانشگاهش راستی براش دعا می کنم زودتر ابله مرغونش خوب بشه