آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

یه لحظه به حرفم گوش بده

1392/9/13 9:43
نویسنده : مامان نسترن
796 بازدید
اشتراک گذاری

پسرکم یه لحظه بهم گوش بده.

اومدم یه حرفی در گوشت بگمو برم.

خواستم فقط بهت بگم , گاهی که  توی مسیر زندگیت به یه دوراهی خوردی, اصلا نشد که بفهمی چی خوبه چی بد, کجا بری

چیکار کنی تا اوضاع رو روبراه کنی

اون لحظه ای رسید که ندونستی چه جوری میتونی زندگیتو برگردونی به مسیر اصلیش

هیچ کاری نکن

به خودت مسلط باش 

آروم باش

این اندازه نگران نباش

بدون که یه نفر هست که این جور وقتا همراهته, صداتو میشنوه

لازم نیست همه کار هارو خودت انجام بدی, تو تمام تلاشتو کردی

منتظر بارونش باش

اون یه نفر همه چی رو درست می کنه

درست لحظه ای که فکر می کنی همه چی مثل کلاف سردرگمه

خودش حالتو خوب می کنه

ناامید نشو

زندگیتو توی دستاش حفظ کن

منظورمو فهمیدی ؟!!!!

حتما این لحظه رو تجربه خواهی کرد.دیر یا زود 

پس فکر نکن تنها تویی که توی این شرایط دست وپا زدی . واسه همه ممکنه باشه.

فقط مراقب دلت و اون بالایی باش

همین.............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

الهه مامان یسنا
13 آذر 92 9:56
مامان کیانا و صدرا
13 آذر 92 16:43
خداوند بزرگ همواره پشت و پناهتان باد
هموطن
13 آذر 92 23:23
سلام. باز هم نوشته ات رو خوندم و باز هم لذت بردم از اين وسعت نگاهت به زندگي... چقدر زيبا زمزمه هاي مادرانه ات رو براي پسرت مينويسي... اما خيلي دلم ميخواد از طرف يه هموطن هم چند جلمه اي براش بنويسي كه يادگار بمونه. به پسرت بگو: دنيا خيلي كوچيكه... همه چي هم موقتي... هم خوشي ها و هم ناخوشي ها... هم خنده ها و هم گريه ها... هم داشتن ها و هم نداشتن ها... هم مقام، ثروت، كودكي ، جووني و خلاصه همه عزيزان كه كنارت هستن هميشه موندني نيستن، پس حريص باش براي دوست داشتن تمام دوست داشتني هاي اين دنيا... پدر و مادرت پدر بزرگ و مادر بزرگت و... همه ماها موقتي هستيم... پس يادت باشه براي دوست داشتن خيلي فرصت نداريم پس عزيزم عجله كن براي عاشق شدن... فرصت خيلي كمه! وقتي اونقدر بزرگ شدي كه بتوني اين مطالب رو بخوني فراموش نكن مادرت براي خوشحالي تو چه ها كه نكرد و پدرت براي رسيدن تو به آرزوهات چه تلاشها كه نكرد پس محكم و غليظ با تمام وجودت دوست داشتنت رو نثاراين چنين پدر و مادري كن كه وقت خيلي كمه! اميدوارم 120 ساله بشين همتون اما واقعا 120 سال فرصت زيادي براي ابراز اين همه دوست داشتنه؟! آيا ابراز اين همه دوست داشتن با 120 سال شدنيه؟ پس عجله كن... تو اين مسير ياد بگير كه وقتي آدمي يكبار و فقط يك بار دوست داشتن بي بهانه رو تجربه ميكنه ديگه توي اون دل نفرت و كينه جايي نداره... وقتي كسي فقط يك بار يه عشق صادقانه رو تجربه ميكنه ديگه نميتونه بي عشق زندگي كنه، شايد بتونه ازروي جبر زمونه بدون معشوقه اش ادامه بده اما بدون عشق هرگز! فراموش نكنيم در دنياي زميني زندگي ميكنيم كه همه چي موقتيه همه چي! شايد بزرگترين دليل اين آمدن و رفتن ما و ماندگار ترين اثر ما همين خاطرات و همين دوست داشتن هاي ما باشه... دوست داشتني اما ماندگار ميشه كه بي بهانه باشه... از كجا معلوم كه همين حرفا رو پدر و مادر خودمون هم با زبون ديگه و با كلام ديگه در گوشمون زمزمه نكردن! چقدر فرصت خوبيه كه همين امروز همين امشب پدر و مادرمون رو عاشقانه در آغوش بگيريم و با همه وجود دوست داشتنهامون رو تقديم كنيم... مگه دوست داشتن هم خجالت داره؟!!! عشقبازي با خداي عشق مگه خجالت داره؟ هيچ ميدوني وقتي مادرت، وقتي پدرت رو عاشقانه در آغوش ميگيري خدا رو در آغوش گرفتي؟ هيچ ميدوني زيباترين لحظه زندگي همين لحظات عاشقانه دوست داشتنه؟ يادمون نره كسي كه حالا ياد گرفته قدردان زحمات و عشق پدر و مادر باشه كم كم ياد ميگيره كه هموطنش، مرد فقير سركوچه، دوست دخترش وفردا همسرش رو هم با همين نگاه دوست داشته باشه.... مشكل امروز مردم ما اينه كه دوست داشتن ها رو فراموش كرديم و واژه دوست داشتن رو با هوس وتفريح هاي زودگذر عوض كرديم. همونطور كه رنگ و لعاب موسيقي وشعرهاي ما هم عوض شده... مگه غير از اينه كه دوست داشتن مثل موسيقي مثل شعر غذاي روحه؟ پس چرا ديگه روح امروزي ها با شعرهاي ناب به آرامش نميرسه؟ چرا شعرهاي بي محتوا و خشن شده تفريح جووناي دهه نود؟ باور كنيم دواي هر درد بي درمان فقط دوست داشتن هاي بي بهانه است... چه كسي براي چنين دوست داشتني سزاوارتر از خداي عشق؟ خدا درهمين نزديكي هاست... خدا درشعرهاي نابه... خدا درلذت كمك به همنوعه... خدا غرق شدن در نوشتن هاي شبانه است و خداي من همان خداي عشق است... خداي موسيقي... خداي نقاشي... خداي شعرناب... خداي هم آغوشي هاي عاشقانه... خداي بخشش بزرگوارانه... خلاصه بگم دلم تنگ شده براي دوست داشتن هاي عاشقانه... دلم تنگ شده واسه بي تابي هاي شاعرانه... دلم تنگ شده واسه خودم... واسه خودم... واسه خودم.... دوست خوب مراقب دل تکت باش..ممنون که از خودت ردی به جا گذاشتی
مامان محمدحسین
14 آذر 92 12:24
سمیرا
14 آذر 92 14:00
خیلی زیبا نوشتی، نظر هم وطن هم خوندم ایشونم خیلی زیبا نوشته، نوشته هاتون خیلی به دلم نشست