روزگار عیدانه ما
٥روز از سال جدید گذشت .
بابایی برگشت شرکت و منم دنبال کارهای عادی گذشته.با این تفاوت که برنامه عید وبازدیدها هنوز ادامه دارن وهمه موکول شدن به شیفت عصر.
باهمه اوضاع نابسامون اقتصادی و نرخ وحشتناک آجیل, تمام مردم زدن زیر قولشون و آجیل شب عید براه بود. وماهم به تقلید ازدیگران پریشب رفتیم خرید شیرنی و اجیل عید. خدا به داد اونایی برسه که درآمد چندانی ندارن.وفقط باید به تخمه هندونه بسنده کنن. البته خیلی درد بزرگی نیست. مهم شکم بچه ارو پرکردن تا آخر ساله.
بگذریم عزیز مامان
اونقدر ازسال قبل تفاوت کردی که نگو. ناراحت نشی بد شدی خوبتر نشدی.
می گن ازهرچی بدت بیاد سرت میاد. هرجا که رفتیم جلوتر ازمیزبان دنبالش راه افتادی دومشت شکلات برداشتی. دولپی شیرنی خوردی.
خلاصه که حسابی به همه ثابت کردی که یکسال بزرگترشدی.
تا تونستی پشت سر خاله جون گریه وشیون کردی که باهشون بری خونه.از خونه خودتون بیزاری.
واما بابایی امسال کلی مارو توی این چند روز برده مشهد گردی . شهر خیلی قشنگ شده. دوساله که شهرداری تمام اون درآمدهای کلانش رو البته کمتر ازنصفشو داره صرف زیبایی شهر درآستانه عید می کنه.
المانهای قشنگ یرو گوشه وکنار خیابون نصب کرده که متاسفانه فقط چند تاشو تا االان تونستیم کنارش عکس بندازیم.
اما بهترین روز سال جدید روز اول فروردین بود که اخر شب سه تایی رفتیم حرم. تا دلت بخواد مسافر اومده مشهد.یه حال خوبی بود اونشب که نپرس.
روز سال تحویل هم خیل شرمنده خونواده شدم. من که امسال هیچ عیدی واسه گوگول پسر و بابایش تدارک ندیده بودم. لحظه سال تحویل مورد غافلگیری بپدر خونواده قرار گرفتم .
شرمنده پدر خونواده که دستمون تنگ بود و اما دلما به اندازه دریا عاشق.
به امید حق
روستای ییلاقی دولت آباد. روز اول فروردین
شب سال تحویل. به خودمون و خاله جون خجالت دادیمو شام رفتیم بیرون.
خوش باشی پسرم. به امید عیدهای آینده با شیطنت کمتر
چندروز مونده به سال جدید. پارک ملت