آرین آرین ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

مامان از کودکی هام بگو

دومین سفر

1391/3/21 9:32
نویسنده : مامان نسترن
1,965 بازدید
اشتراک گذاری

سال گذشته همین حوالی بود که با ترس ودلهره واسه اولین بار با شما گل پسر راهی سفرشمال شدیم.

یه سفری که با اینکه کوتاه بود اما خیلی خیلی بهم چسبیدوخستگی رو ازتنم درآورد.

امسال بهمون خیال, یکشنبه  14خرداد ساعت حدودا 7صبح بود که بارمون رو بستیمو راهی شدیم.

اما زهی خیال باطل

شب اول بابلسر که من عاشق ساحلشو دریاشم خوابیدیم.

قرار مااین بود که تاآخر هفته سفررو ادامه بدیمو اگه خدا خواست تا استارا واونورترشم بریم. اونقدر بریم که مرزو رد کنیم.

اما از شب دوم شروع شد.

پسر گلم که امسال شیطونتر از سال قبل شده و راه رفتن و دویدنم بهش اضافه شده , امانمون رو برید.

یا من دنبالت می دویدم تا بگیرمت و سوار ماشینت کنم که به راهمون ادامه بدیم. یا بابایی

البته حق داشتی . انگار اززندان آزاد شده بودی. این اپارتمانای تنگ و کوچیک دلتو دردآورده بود.

اما شما به عشق دریا نمی دونی چه کارا که نمی کردی.

کنارساحل با همه اینکه عاشق آببازی هستی اما از خوردن موج به پاهات میترسیدی.

فقط وفقط شن بازی کردی اونم نه یه ذره نه دو ذره .

گذاشتمت تا هرچی دلت می خواد شنبازی کنی تا حسابی از خاک دلزده بشی.

راستش گلم یه وقت ناراحت نشی ها اما خیلی اینباربهم سخت گذشت. دلت می خواست مدام بازی کنی. اما خب لازم بود به راهمون ادامه بدیم وشمام که عاشق ماشین سواری بودی. اینبار دلت می خواست همش توی پارک وسبزه ها فقط بدویی.

تا بابایی بغلت می کرد. جیغ می کشیدی که می خوام بدوم

همین شد که چهارشنبه شب  برگشتیم به وطنمون.

اینبار اونقدر خسته بودم که دلم میخواست هرچی زودتر برسم خونه.

اما شما تااخرین لحظه که بابایی میپرسید بریم خونه می گفتی نه خونه نریم.

نمی دونم چرا اینقدر از خونه بیزاری. البته یه علتشم اینه که نکه آپارتمانیم . شما تا میخوای بدویی جلوتو می گیرم که همسایه ها از صدای گمب وگمبت ناراحت نشن.

قربونت بشم

امیدوارم سال آینده که بزرگتر میشی شیطونیات کمتر شن تا بتونیم یه سفر سه نفره سه باره راه بندازیم

حالا در آخر یه چند تا عکس واست می ذارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
21 خرداد 91 10:50
سلام عزیزم همیشه به گردش بچه ها توی این سن شیطنت هاشون زیاده و تفریحشون با بزرگترها فرق داره ولی ان شاالله یکی دو سال دیگه همسفر خوبی برات میشه . منکه دی ماه یه سفر سه روزه داشتم پسرم کاملا پا به پامون بود و همراه هم از سفر لذت بردیم . همیشه خوش باشید
نسرین مامان باران
21 خرداد 91 11:48
سلام نسترن جون . همیشه خوش باشین . عکسهای قشنگی گذاشتی.
مامان رها
21 خرداد 91 11:58
نسترن جون عزیزم همیشه به گردش و خوشی عزیزم میدونم چی میگی چون من هم تا جایی میرم دائم در حال دویدن دنبال رها خانم هستم کلی هم لاغر شدم شما چی یادم از اضافه وزن حرف میزدی آخه با دنبال کردن این وروجکها مگه اضافه وزن هم میمونه واسه آدم ،راستی آرین جون خیلی شبیه علی پسر دایی من شده الان به رها میگم ببین عکس دوستت رو اسمش آرین هست ولی رها میگه نه این علی کوچولو ماشا الله من هیچ تا حالا به این شباهت توجهی نکرده بودم الا که دقت میکنم میبینم خیلی شبه هم هستن عکسشو حتما تو یه پست میزارم تا ببینی
مامان گیلاس
21 خرداد 91 15:57
سلام انشالله حسابی خوش گذشته. خاله منم تجربه این جور سفرو دارم . قرار شده تا وقتی ابوالفضل یه کم بزرگتر شه دیگه سفر نریم.
مامان سهند
21 خرداد 91 19:15
سلام عزیزم همیشه به سفر و شادی امیدوارم خوش باشیدددددددددد. خانومی خیلی خوشحالم که گل پسرمون سفر کردن رو دوست داره حالا اگر به مامان و بابا سخت میگذره زیاد مهم نیست امیدوارم همیشه باهم شاد باشید و خوش
نسترن(یک عاشقانه آرام)
21 خرداد 91 22:09
بابلسر.................... شهر دانشجویی من...4سالو اونجا گذروندم.با شوشو هم همونجا آشنا شدم..چقدر میرفتیم لب ساحلش..چقدر..........
فاطیما
22 خرداد 91 0:15
سلام نسترن جان عزیزم شما عضو گروه 8هستید من عضو جدیدتون هستم ولی اینجا خبری از رژیم نبود
کیمیا
22 خرداد 91 0:20
الهی فدات بشم من چقدر خوشحال شدم شانسی وبلاگت رو دیدم چقدر قشنگ موشتی فکر کنم ما همسنیم منم عین شما بابام اونموقع ها میرفت جبهه خیلی قشنگ و بااحساس نوشته بودی پیش منم بیا خوشحال میشم
مامان آرشیدا قند عسل
22 خرداد 91 11:50
خوب پسرمون دوست داره بازی کنه دیگه ، ولی حق باشماست با بچه مسافرت رفتن خیلی سخته و آدم خسته میشه ، هرجا هستین شاد باشید و خوشحال.
مامان نیایش
22 خرداد 91 12:07
همیشه به سفر عکس ها هم خیلی خوشگل بود شاد باشید
گیلدا
22 خرداد 91 15:40
به به چه عکسهای باحالی.بسلامتی.انشااله همیشه سالم و شاد باشید
بهار مامان مليكا
22 خرداد 91 17:14
ان شا الله تو سفرهای بعدی گل پسرت بزرگتر میشه و بیشتر به شما خوش میگذره به امید اون روز
کیمیا
22 خرداد 91 17:16
خواهش میکنم عزیزم منم لینکت میکنم
کیمیا
22 خرداد 91 17:38
الهی فدای گل پسرت بشم حتما براش اسپند دود کن ماشالله خیلی بانمک و خوشگله خودتون هم همینطور هر دو تون رو میبوسم
شیوا
22 خرداد 91 20:01
چه خوشمل شده این پسمله خاله جون از طرف من ببوسینش
سمانه مامان پارسا جون
22 خرداد 91 20:45
به به چه عکسهای خوشگلی همیشه خوش باشید عزیزم پس شما هم نمک آبرود بودید واقعا با بچه کوچیک سفر سخته
عمه ی لارا
23 خرداد 91 8:38
____¶¶¶¶¶¶______¶¶¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _¶¶¶¶¶ _¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _________¶¶¶¶¶¶¶¶ ___________¶¶¶¶ ____________¶¶ _____________¶ ____________¶ ___________¶ __________¶ ________¶ ________¶ ______¶ _____¶ _____¶ ______¶
خاله نسرین مامان صدف و سپهر
28 خرداد 91 10:40
بریم برات خاله.چقدر مظلومانه عکس گرفتی.مامان و بابا نذاشتن شیطونی کنی.
مامانی کسرا
30 خرداد 91 14:31
آخ اون فسقلی هم منو از سفر سیر کرد...
الهه مامان یسنا
31 خرداد 91 1:59
وای میدونم که چی میگی!! من هم با یسنا تا اصفهان میرم و میام حسابی خسته میشم. ولی خوبه یه آب و هوایی عوض کردین.همیشه به سفر
هاله
6 تیر 91 15:58
mer30 nazinam manham nimeh shaban ro beheton tabrik miga