روزانه ها وشبانه های باتو
سلام پسر کوچولوی من مامان مدتیه خیلی کم کارشده. کمتر فرصت می کنه به وبلاگت سربزنه. تمام روزوشبم شدی. همه لحظه هامو گذاشتم واسه پرکردن خونه های کودکیت. هر روز که می گذره وبزرگتر میشی, منم انگار دنیام عوض میشن. وقتی خوشی منم خوشم, وقتی خدای نکرده ناخوشی منم دیوونه تر ازهمیشه. دوروز پیش که رفتیم بیرون هواخوری و سه چرخه سواری. وقتی باسرعت پا میزدی و یهویی ازم جلو زدی و صدامو نشنیدی که داد می کشیدم وایسا .نرو وتو از پله های پیاده رو با سه چرخه زمین خوردی. دنیاانگار روی سرم خراب شد. نشستم روی زمین. بغلت کردم و گریه کردم. نمی دونستم چیکار کنم. انگار قیامت شده بود واسه من.تو اما تنها توی بغل من آروم شدی. بغلت کردم بوسیدمت, ببخش , ب...
نویسنده :
مامان نسترن
1:11