دوستت دارم
45دقیقه دیگه پسر گلی میاد خونه. امروز دوباره یاد سه سال پیش افتادم. خیلی زمان نگذشته . اما واسه من نمی دونم یه عمر بود. یه عمر پر ازتجربه های شیرین و تازه امروز صبح رفتم بیرون یه هوای سردو تازه نفس بکشم. برگشت سوار ون شدم. صندلی روبروم مامان و پسر کوچولوی یه ساله ای بودن. مامان واسه کوچولوش همراهشو روشن کرده بود. ترانه حسنی نگو یه دسته گل. یادت کردم. عزیزم. یادت کردم........ زمان گذشت. اون روزها گذشت. اما اونقدر بی تجربه و دلنگرون بودم که نفهمیدم چی شد. کجا رفتیم .چیکار کردیم. چقدر زود آدما عوض میشن. دنیاشون تغییر می کنه. دلم تنگ شد واسه اون لحظه های شیرین زبونی کردنا نمی خوام بگم ایکاش یا افسوس بخورم که چ...
نویسنده :
مامان نسترن
12:21